از زمانی که وودی و باز برای اولین بار در ۲۵ سال پیش به خانوادهها شناسانده شده اند، پیکسار میراثی از فیلمهای انیمیشنی را ایجاد کرده است که نه تنها بچهها بلکه تمام خانواده را به خود مشغول کرده است. از کاوش دوستی تا بزرگ شدن و غم و اندوه گرفته تا محیط زیست و موارد دیگر، فیلمهای پیکسار همیشه یک پیام اساسی در هسته خود داشته اند. حالا با انیمیشن Onward، استودیو به یکی از محبوب ترین مضامین خود یعنی فرزندپروری بازگشته است. به طور خاص ، پدر بودن. حالا من قصد دارم با بررسی پدران خلق شده توسط پیکسار به نکات شاخص آنها نگاهی بیاندازم و درسهایی که به ما میآموزند را مرور کنم.
درس 1: آماده شوید که در عشق سقوط کنید! ما بررسی خود را با چهارمین فیلم بلند پیکسار، یعنی کارخانه هیولاها شروع میکنیم. اگر چه در این فیلم یک پیوند پدر و فرزندی سنتی وجود ندارد، اما این بهترین تمثیل برای پدر شدن ناگهانی با تمام ترسها و عشقهای بیش از حدی است که میتواند به شکلی خاص پدید آید. تصور کنید در دنیایی که هیولاها از ترساندن فرزندان انسانها انرژی زندگی خود را ذخیره میکنند، و به معنای واقعی از لمس کردن آنها نیز حراس جدی دارند، دو کارمند کارخانه هیولاها یعنی مایک و سالی با چالش سختی از جنس یک نوزاد انسان روبرو میشوند. این دو پس از یک خطای ساده و مواجه شدن با نوزاد انسان متوجه بی ضرر بودن آن برای خود میشوند. به همین منظور مایک اصرار میکند نوزاد را به دنیای انسانها برگردانند، اما سالی ایدههای دیگری دارد. درست مانند هر تازه پدری که برای اولین بار با نوزادش مواجه میشود، وحشت در مراقبت از چیزی که بسیار آسیب پذیر است به زودی موجب محافظت شدید میشود. در نتیجه سالی به جای تمرکز بر کنترل خسارتها یعنی بازگرداندن بچه، اولویت اولش ایمنی و خوشبختی این دختربچه نوزاد میشود. این مراقبت تا جایی پیش میرود که او حتی حاضر است با کار و منبع مورد رشد و شهرتش خداحافظی کند، تا تنها از کودک مورد نظر محافظت کند. در این روند، سالی میفهمد که خنده یک کودک بسیار قدرتمند تر از فریادهای وحشتناک آنهاست. و بنابراین، فهم این موضوع انقلابی در صنعت انرژی دنیای هیولاها ایجاد میکند. در این اثر شخصیت سالی به نکات بسیاری از پتانسیلهای یک پدر اشاره دارد، و همین دلیلی است که در نظرسنجی جامعه مجازی کمپانی دیزنی او به عنوان محبوب ترین چهره پدر پیکسار معرفی شده است. خودمانیم، اما چه کسی وجود دارد که چنین پدر ترسناک و پشمالویی را دوست نداشته باشد؟! خلاصه: اگر میخواهید برای اولین بار پدر شوید، آماده باشید تا تمام انرژی و احساسات خود را در یک بسته بندی شاد ذخیره کرده و به نوزادتان ارائه دهید. در این راه شما باید قلب خودتان را کاملاً به نوزادتان هدیه دهید و عمل ارزشش را خواهد داشت.
درس 2: فرزندان را برای رشد آماده کنید! به یاد دارید وقتی گفتم پدر بودن به معنای محافطت شدید از فرزندان است؟! بیایید با فیلم پنجم پیکسار، یعنی در جست و جوی نمو، به داخل این موضوع شیرجه بزنیم. تنها یک سال بعد از حماسه پدری کردن سالی برای بوو، این حماسه صمیمانه در بستر اقیانوس پدر بودن را وارد سطح دیگری کرد. متأسفانه ما در فیلمهای دیزنی به عدم وجود یک شخصیت مادر عادت کرده ایم، اما هیچ کس کاملاً آماده صحنه ابتدایی فیلم در جست و جو نمو نبود. زیرا در این صحنه افتتاحیه ما شاهد مرگ و خورده شدن مادر نمو و هم نوعها و احتمالاً برادر یا خواهران او توسط یک نیزه ماهی بزرگ بودیم. این شروع در نوع خودش هم ناراحت کننده و هم قابل توجه بود. از این صحنه به بعد ما شاهد یک پدر مجرد با یک پسر زنده اش میباشیم. شخصیت مارلین برای محافظت از نمو از هیچ گونه صدمهای ترس ندارد، و جدا از اینها پدر نمو با وجود سختیها همیشه شاد و خوشحال است. سفر مارلین برای یافتن فرزند گمشده اش از نظر ادبی و عاطفی یک حماسه کامل است. عصبانیت نمو در برابر محافظت بی حد و اندازه پدرش او را وارد یک جدایی دردناک میکند، که نتیجه آن عزم مارلین برای بازیابی دوباره او میشود. سفر پدر ماجرا به همراه یک ماهی فراموش کار ناخواسته شمایل فیلم را به ماجرای یک زندگی با خطرات مختلف تبدیل میکند، که پدر برای یافتن بچه اش باید از پس آنها بر آید. شخصیت پدر نمو پس از زنده ماندن از حمله یک کوسه، فرار از دست عروس دریاییها و بلعیده شدن توسط نهنگ، شروع به درک یک نکته مهم میکند که دلقک ماهیها بسیار محکم تر از آن چیزی هستند که تصور میکردند و این نیز شامل پسرش هم میشود. نکتهای جالب پیرامون مارلین پدر نمو وجود دارد، او به تمام اقیانوس سفر کرد تا بچه اش را برگرداند، و این در حالی بود که او حتی نمیدانست فوزندش زنده است یا نه! در پایان وقتی پدر به پسرش میرسد، او هم پسرش را تسکین میدهد و هم خودش را، او برای شکوفایی و بقا در برابر سختیها شاکر است. در این زمان پدر و پسر ماجراهای خود را با هم به اشتراک میگذارند و به جلو میروند، و اینجاست که ما میآموزیم که رشد پدر به رشد فرزند نیز میانجامد. گاهی یافتن خود واقعی ما به بهبود هنر پدر بودن کمک میکند. خلاصه: در حالی که محافظت از فرزندان خود در برابر صدمات بسیار مهم است، اما گاهی آزادی دادن به آنها برای درک اشتباهات خودشان نیز ضروری است. با رها کردن ترسهای خودتان به فرزندانتان فضای رشد میدهید، به فرزندان خود اعتماد نشان میدهید و در عوض آنها بیشتر به شما احترام میگذارند.
درس 3: یک کار تیمیویژه! پیکسار موضوع پدر بودن را در ابتدای قرن ۲۱ رها نکرد، بلکه آن را با یک درام فوق العاده خانوادگی تحت عنوان شگفت انگیزان دنبال کرد. این بار و در این فیلم ما شاهد والدین متفاوتی هستیم، یک خانواده متعارف با حضور مادر، پدر و سه خواهر و برادر. اتفاقی که در اینجا مورد بررسی قرار میگیرد این است که چگونه یک پدر میتواند جاه طلبیهای انفرادی خود را با بزرگ کردنِ یک خانواده متعادل کند. در ابتدای فیلم، باب پار - که قبلاً آقای شگفت انگیز بود - بدبخت است. این مرد ابرقهرمان که به جبر باید کارهای عجیب نکند، ظاهراً در دام کارهای خانوادگی، شغل و همسر و بچههایش افتاده که انگار رضایت ندارد. با این حال، هنگامیکه او فریب زندگی ابرقهرمانی جدید را میخورد، ارزش آنچه را که در مقابل او بوده را کشف میکند. مأموریت این پدر برای خنثی کردن سندرم کینه جویی، آن هم دور از خانواده شگفت انگیزش او را در معرض خطر مرگ قرار میدهد. اما وقتی خانواده او با تواناییهای منحصر به فرد خود به کمک او میآیند، باب متوجه میشود چهار نفر، چهار برابر یکی است. اینجاست که آقای شگفت انگیز میآموزد برقراری ارتباط و کار تیمیبا خانواده یک عمل شگفت انگیز تر است. خلاصه: هر وقت خانواده خود را به عنوان یک گنجایش فرض میکنید، تمام چیزهای شگفت انگیز را که بدون آنها امکان پذیر نیست، پشت سر خواهید گذاشت. بچههای شما ممکن است گاهی اوقات عصبهای شما را تحریک کنند، اما آنها همچنین دارای صفات و استعدادهایی هستند - و عشق و وفاداری - که اگر در کنار هم باشید، باعث میشود که آنها ارزشمند باشند. آنها میتوانند شما را حمایت کنند، دقیقاً همانطور که شما از آنها پشتیبانی میکنید.
درس 4: پذیرفتن نقش جدید خود! تفسیری متفاوت از پدر بودن که در سال 2006 با اتومبیلهای پیکسار به صفحه نمایش منتقل شد. هنگامیکه لایتنینگ مک کوئین، داغ مسابقه است، خود را به طور غیر منتظرهای خارج از جاده و در یک شهر کوچک از مسیر پیدا میکند، ودر آن مکان او با تعداد زیادی چهره ناآشنا مورد استقبال قرار میگیرد. یکی از این افراد یک پیرمرد به نامهادسون هورنت، یا دکترهادسون است. دکتر کسی بوده که از کودکی تمرکز اصلی اش در زندگی پیروزی در یک رقابت بزرگ بوده است. و دلیل آن نیز این بوده که دکتر زمانی یک ستاره ماسبقات اتومبیلرانی بوده که حالا سرانجامش این گونه شده است. به نوعی دکتر انعکاس خواستههای خود را در مک کوئین مشاهده میکند. روابط این دو به زودی حاکم بر روحیه رقابتی آنها در زمین مسابقه میشود. از اینجا به بعد دکتر مییابد که باید خصوصیات یک مربی را به خود بگیرد، و اینجاست که او رسماً از بازنشستگی خارج میشود. همین کار باعث میشود که او بار دیگر ارزشهای واقعی خود را در قالب نقشی دیگر پیدا کند. حالت پدرانه گرفتن برایهادسون شروع یک زندگی جدید بود که وی به آن احتیاج داشت. خلاصه: پذیرش اینکه دیگر جوان نیستید، و آمدن و آمدن، مهمترین گزینه برایشروع کردن یک زندگی جدید است و این باعث میشود شما در گذشته متوقف نشوید. با در آغوش گرفتن نقش پدرانه، میتوانید دانش خود را به نسل جوان منتقل کنید، و از ارزش و اهمیت بیشتری نسبت به گذشته برخوردار شوید.
درس 5: پدر همیشه بهتر از همه نمیداند! پیکسار از مسیر مسابقات ماشین سواری ما را در سال ۲۰۰۷ به خیابانهای پر از عشق پاریس میآورد، جایی که در آن ما با فیلم زیبای راتاتویی وارد یک ماجرای آشپزی میشویم. ولی جالب اینجاست که در دل این کار نیز ماوشاهد درسی برای پدر بودن هستیم. سرآشپز مشتاق رمییک چیز دارد که او را از کار در آشپزخانه باز میدارد، و آن موش بودن اوست. به طور طبیعی، از او در مناطق تهیه غذا استقبال چندانی نمیشود و به نظر میرسد رویاهای او اساساً غیرممکن است. پدر رمییعنی Django یک موش معمولی است که با پیدا کردن غذا - چه خوش طعم باشد یا نه - و زنده نگه داشتن خانواده از همه چیز راضی میشود. او هیچ وقت درک درستی برای فهمیدن تواناییها و خواستههای رمیندارد و فقط خطر نزدیکی انسان را در او میبیند. رمیفاش میکند او ارتباط نزدیکی با یک پسر بخت برگشته در آشپزخانه دارد که خیلی نامتعارف است، اما بازهم پدر او بر اعتقاد اصلی خود یعنی دوری از انسان استوار میماند. اینجاست که رمیبرای اثبات این توانایی از خانواده جدا میشود. برخورد با رمیبیانگر این است که والدین چگونه میتوانند با دیدگاههای منسوخ و تبعیض آمیز - و آشکارا نادرست - جهان فرزندانشان را غالباً از طریق ترس از ناشناختهها، به معنی حفاظت نابود کنند. البته در پایان پدر رمیبه او افتخار میکند. اینجاست که چنین نقش پدرانگی باید بارها تدریس شود. خلاصه: پدر و مادر بودن به طور خودکار شما را درست نمیکند. این یک خیابان دو طرفه است، و شما میتوانید از بچههای خود چیزهای زیادی بیاموزید، که ممکن است با یک جهان بینی متفاوت رشد کرده باشند.
درس 6: هیچ وقت نگویید دیر است! همه ما سکانس افتتحایه دلخراش انیمیشن بالا را در سال ۲۰۰۹ به خاطر داریم. بدون اینکه به جزئیات زیادی برسیم همه ما از دیدن این صحنه اشک ریختیم، رابطه بین کارل و الی را که به عنوان بچه با هم ملاقات میکنند، عاشق میشوند و زندگی مشترک ایجاد میکنند. بدون فرزند زندگی این دو با فوت الی کاملاً تاریک میشود. کارل تنها و بدبخت تصمیم میگیرد ماجراجویی را که او و الی همیشه برایش برنامه ریزی میکردند را حالا انجام دهد، اما در این میان او با یک حادثه غیرمنتظره روبرو میشود. حادثه یک پسر بی پروا و کاوشگر هشت ساله به نام راسل است که با وجود همه شور و هیجانش تاکنون شهر را ترک نکرده است. او که پا به یک ماجراجویی خطرناک گذاشته، مسئولیتش با کارل است، خواه پیرمرد آن را دوست داشته باشد یا نه. در نقطه عطف این فیلم کارل میفهمد که والدین راسل طلاق گرفته اند و پدرش عمدتاً غایب است. راسل از کارهای کوچکش با پدر از دست رفته اش میگوید، و اینجاست که این حرفها کارل را به یاد لحظههای ارزشمندش با الی میافتد. همین اتفاقات باعث نرم شدن پیرمرد نسبت به پسربچه میشود، و کارل را به شخصیتی دلپذیر در زندگی خود تبدیل میکند. راسل به دنبال حمایت پدرانه است و سرانجام کارل انسانی جدید برای دوست داشتن پیدا میکند. خلاصه: شما بدون داشتن فرزند یا دختر بیولوژیکی میتوانید یک پدر باشید، و هرگز برای این کار پیر نمیشوید که آن نقش را به عهده نگیرید. پدر واقعی (یا پدربزرگ) با مسئولیت پذیری نسبت به کسی که به آن احتیاج دارید و انتخاب عشق و مراقبت از آنها ساخته میشود. فراموش نکنیم دست یتیم گرفتن نیز برای همه ثواب و پاداش دارد.
درس 7: صبر یک فضیلت است! در حالی که این یکی از بزرگترین آثار پیکسار نبود، اما دایناسور خوب چیزی بیش از یک حماسه معمولی زیبا از پیش از تاریخ است. یک داستان کلاسیک در عصر ژوراسیک، یکی از مهمترین پدران کانونی استودیو پیکسار را دارد. در دنیایی که آپاتوسوروسها با کشاورزی و جمع آوری غذا زنده میمانند، به نظر میرسد شخصیت ارلو پیوند ضعیفی در خانواده اش است. او دو خواهر و برادر سخت تر و شجاع تر دارد و در تلاش است تا «مخلوقاتی» را که سعی در سرقت لوازم او را دارند، از بین ببرد. پدر او، پوپا هنری، ایمان دارد که ارلو با گذشت زمان به چیزی عالی میرسد و سعی میکند تا او را برای غلبه بر ترسهایش ترغیب کند. یکی از چالشهای پوپا برای آرلو است که او را به ماجراجویی نهایی اعزام میکند - و وادارش میکند که با این وجود به طور غیر منتظرهای با ترسهایش روبرو شود. در این میان پدر آرلو در تلاش برای نجات پسرش آسیب دیده، و در رودخانه فرو میرود و میمیرد. مانند Simba در The Lion King، آرلو نیز با احساس گناه روبرو میشود. از اینجا به بعد آرلو با سفری روبرو میشود که در آن چیزهای زیادی میآموزد. او با توسعه جسارت و امید به مادر و خانواده اش میرسد، و حالا آماده است تا خود و خانواده اش را از نوع بسازد. او فقط به زمان، صبر و دلیل خاص خودش نیاز داشت تا جهش را به دست آورد. خلاصه: پدرها باید درک کنند که همه بچهها یکسان نیستند و لازم نیست همه را بر اساس یک ویژگی سنجید. این فیلم نقیصههای مقایسه کودکان را برجسته میکند. اگر یک کودک برای پیدا کردن جایگاه خود نسبت به دیگران به زمان بیشتری نیاز داشته باشد، پشتیبانی برای کمک به آنها در یافتن پتانسیل واقعی خود در طول این راه بسیار مهم است. ایمان و اعتماد بسیار ارزشمندتر از تشویق به رقابت است.
درس 8: عشق پدر هرگز پایانی ندارد! پیکسار با کوکو در سال ۲۰۱۷ داستان مهیج عشق، از دست دادن و اهمیت خانواده و همچنین پیوند محبت آمیز بین یک پدر و دختر را به همه ما ارائه کرد. انیمیشن داستان پسرک ۱۲ سالهای را روایت میکند که به موسیقی علاقه دارد و خانوادهاش آن را نسل به نسل ممنوع کردهاند. او آرزو دارد مانند هنرمند و الگوی او ارنستو دِلا کروز به یک نوازنده حرفهای تبدیل شود. در روز مردگان به قبر ارنستو میرود و گیتار او را مینوازد و وارد سرزمین مردگان میشود. میگوئل جوان متصل به یک سنت مکزیکی است که میگوید خانواده مهمترین چیز در جهان است و خیانت به بستگان شما را از تاریخ پاک میکند. با این حال، پس از بازدید تصادفی میگوئل از سرزمین مردگان، او نه تنها فهمید که پدر بزرگ او واقعاً چه کسی است، بلکه همچنین فهمید پدربزرگش برخلاف تصور همه هرگز قصد نداشته به مدت طولانی خانواده خود را ترک کند. پدر ماما کوکو هنوز هم آرزوی بازگشت به پیش فرزندش را دارد، که اکنون به شدت کهنسال است. در مورد کوکو، عشق پدر هرگز به پایان نمیرسد، اما - با قدرت - در خاطرات ما زنده میماند. خلاصه: این یکی به بچهها میگوید به یاد داشته باشید که تقریباً در هر حالت، عشق والدین شما فراتر از زمان حیات آنها بر روی زمین است و این عشق همواره در شما جاریست و زندگی میکند. بنابراین، شما میتوانید با یادآوری چیزهایی که آنها دوست داشتند و تجلیل از آنها، روح آنها را زنده نگه دارید.
خوب حالا در سال ۲۰۲۰ انیمیشن جدید پیکسار یعنی Onward نیز دستمایه فیلمش را پدر و رابطه پدر فرزندی قرار داده است، تا ما فراموش نکنیم حمایت والدین از ما اتفاق صادقی است. چنین حمایتی همیشه برای فرزندان جوان یک پشتیبانی دلگرم کننده است. البته این انیمیشن ایده دیگری را نیز بیان میکند، که هر یک از ما میتواند برای کسی یک پدر باشد، حتی اگر ما پدر یا مادر نباشیم؛ اگر ما یک برادر، خواهر یا حتی یک دوست یا معلم باشیم، همه ما این فرصت را داریم تا به مردم کمک کنیم. هرچند شاید این تکرار درس آثاری چون کارخانه هیولاها و ماشینها باشد که ما با یک پدر بیولوژیکی روبرو نیستیم، اما بازهم نیاز است. البته شاید نکته مهم فیلم تصویر درستی از ناپدری باشد، آنهم وقتی بسیاری از فیلمهای گذشته ناپدری را به عنوان شرورترین فرد دنیا نشان میدهند.
حالا از نظر شما محبوب ترین پدر خلق شده توسط پیکسار کدام شخصیت است؟!