loading...

تولد فیلم مرگ

نقد و بررسی فیلم های روز سینمای جهان

بازدید : 1134
چهارشنبه 16 ارديبهشت 1399 زمان : 18:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تولد فیلم مرگ

یکی از ترند‌ها یا پُر تکرارترین بحث‌های سینمایی چند روز اخیر و یا شاید حداقل یک ماه اخیر، پیرامون فیلم اسپانیایی پلتفرم یا به زبان اسپانیایی El Hoyo بوده است. فیلمی‌در مورد، یک سکو یا به ظاهر یک زندان دیستوپیایی به کارگردانی گالدر گزتلو-ارووتیا. همان طور که گفتم فیلم در مکانی خاص و در بستر فضای دیستوپیایی روایت می‌شود. اما ابتدا بگویم اصلاً منظور از چنین فضایی چیست؟!. دیستوپیا یا ویران شهر یک جامعه یا سکونت‌گاه خیالی در داستان‌های علمی–تخیلی است که در آن، ویژگی‌های منفی، برتری و چیرگی کامل دارند و زندگی در آن دلخواهِ هیچ انسانی نیست. این جوامع معمولاً زمانی از یک جامعه را نشان می‌دهند که به نابودی و هرج‌ومرج رسیده‌است. با این تعریف، یک «جامعهٔ پاد-آرمانی» نقطهٔ مقابل و وارونهٔ یک جامعهٔ آرمانی (آرمان‌شهر) است. آرمان‌شهرها جوامعی خیالی هستند که در آن‌ها همه‌چیز مثبت و ایدئال است. ترسیم یک جامعهٔ پادآرمان و بدزمانه توسط نویسندگان آینده‌گرا معمولاً به‌منظور هشدار به مردم در مورد ادامه یا افزایش چیرگی برخی معضلات اجتماعی صورت می‌گیرد.

تولد فیلم مرگ

اما بعد از این تعریف باید ببینیم علت این دیده شدن عجیب چنین اثری بر چه مبنایی است. کاملاً روشن است اهمیت موضوعی فیلم پلتفرم به دلیل شرایط سختی است که COVID-19 به جهانیان تحمیل کرده و رفتاری که قرنطینه بر اخلاق و منش برخی از افراد گذاشته است. من پیش تر در مورد فیلم مطالبی را نوشته بودم، اما لازم است تکرار کنم، بدون شک طرح و ایده بسیار ساده فیلم در عین حال که برای کار کوتاه خلاقانه به نظر می‌رسد؛ اما برای یک فیلم سینمایی بلند کمی‌خام و دارای حفره‌های ساختاری فراوانی است. افراد در سطوح مختلفی که مانند یک سکو بلند است بر روی هم قرار گرفته اند، و به صورت جفت در یک اتاق گیر کرده اند. همه اتاقک‌ها دارای یک سوراخ در وسط هستند، که در آن سکویی با غذا راه خود را از سطح اول تا آخر طی می‌کند و هر طبقه را با چرخش تغذیه می‌کند. آنهایی که در سطوح بالایی گیر افتاده اند، نسبت به سایرین برتری دارند و تمایل به گناه کردن بی پروا و مصرف بی اندازه دارند و آنهایی را که در سطح میانه و پایین قرار دارند یا باید بقایای کثیف غذا را بخورند یا اصلاً هیچ چیز نخورند جز گوشت همراه خود در اتاق.

یکی از بزرگترین سوالات بی جواب پیرامون این سکوی اجتماعی عجیب، نحوه مدیریت و چگونگی و چرایی عملکرد آن است. برای مثال ما در این سکو یا پلتفرم شاهد زندانیان سنتی هستیم که به خاطر خطا یا جرم خود، در حال گذراندن مجازات یا حبس خود در این حفره یا سکو هستند، بنابراین مکان مذکور برای آنها حکم زندان را دارد. اما از طرفی دیگر و در نقض همین فرضیه زندان بودن حفره ما برخی دیگر مانند ناشخصیتِ مجهول و شِبه تیپ گورنگ را داریم، که برای رهایی از جامعه، ترک اعتیاد و یا به سادگی کسب چیزی نامعلوم چون ریاضت دادن جسم و حتماً کسب قدرت ماورایی! خود خواسته به آنجا رفته اند. این موضوع تا پایان فیلم پاسخی نمی‌یابد، و جالب اینجاست شخصی چون گورنگ نیز که آگاهانه از بیرون پا به سکو گذاشته است، هیچ قانون یا واقعیتی از این مکان را نمی‌داند. این‌ها سوالات کوچکی نیستند، چرا که وقتی ما از ماهیت این پلتفرم خبر نداشته باشیم، چرا باید با حوادث داخل آن ارتباط برقرار کنیم. به نظر وقتی کسی خودخواسته وارد می‌شود پس این مکان جایی قانونی است، اما این نیز دردی از بیننده دوا نمی‌کند. فیلمساز خیلی کورکورانه و به اشتباه خود و نماد بازی‌هایش را جدی گرفته است.

از لحاظ ساختاری، The Platform فیلمی‌است که سعی کرده واقعیات خود را در ذهن شخصیت‌های خود متمرکز کرده و آن را به بیننده ارائه دهد. در لحظاتی این امر به اکتشافی از رفتار انسان در شرایط ناامیدی و تشدید اوضاع بد تبدیل می‌شود که قابل توجه است. اما مشکل اینجاست که ما شخصیت نداریم، بلکه چند اسم داریم که چهره‌های متفاوتی از هم دارند، و این در ارتباط گیری ما با آن‌ها اختلال ایجاد می‌کند. چرا ما باید گورنگ را عامل نجات یا قهرمان منجی بدانیم؟! تنها برای این که با خود کتاب دن کیشوت آورده است و کمی‌به آدم می‌ماند! این رویه را شخصیت پردازی نمی‌گویند. فیلم ایده‌های خوبی دارد اما چون بستر را فراهم نکرده خلق ایده در اجرا به چیزی که منِ بیننده را راضی کند، تبدیل نمی‌شود. برای مثال اقدام دوم فیلمساز پس از معرفی اجمالی سکو و نحوه عملکردش این است که حس کنجکاوی مخاطب را با این که چگونه سطوح مختلف با پایین و بالا شدن می‌تواند الگوهای رفتاری را تغییر دهد، بر می‌انگیزد. اما متأسفانه در پرده سوم فیلم بدون جواب دادن به هیچ سوالی به شکل بد و مبهمی‌پایان می‌پذیرد. من فکر نمی‌کنم که اهداف فیلم ارائه یک راه حل قطعی و متناقض باشد، بلکه فیلم یک داستان هشدار دهنده است که ما را با رفتارهای واقعی مان در بحران روبرو می‌کند. و این مسئله تنها نکته مثبت بزرگ این ایده است، که وقتی ما در چنین تنگنایی گیر کنیم، چه خواهیم کرد.

تولد فیلم مرگ

در این روز‌ها که نظرات فراوانی روانه این فیلم شده است، یک نکته خیلی شاخص و با صدای بلند بیان می‌شود که ستاره فیلم مضمون و نمادهای آن است. اما به نظر من، این ستاره فیلم از عدم توانایی اثر در بیان درست خود ماجرایش است که شکل گرفته است. ساده بگویم مگر می‌شود بدون یک قصه درست و با منطق که شاخ و برگ مناسبی ندارد، نماد سازی کرد؟! نماد‌ها از پس خلق یک چرایی درست ساخته شده است که شکل و قوام می‌گیرند. اما مشکل اینجاست که نماد‌های پلتفرم از حفره‌های پوچ ساختار پرداخت نشده آن است که شکل گرفته اند. نبود یک منطق درست و طرح پخته در فیلم ذهن بیننده را شروع به طرح سوالات موضوعی می‌کند که سپس مخاطب را به چالش می‌کشد تا سوالات طولانی درباره فیلم داشته باشد و سپس جستجوی پاسخ‌ها را شروع کند. اما واقعیت این است که پاسخی درست و اجرایی اساساً در نماد سازی‌های این اثر نیز وجود ندارد. حتماً مشاهده کرده اید که خیلی از بینندگان فیلم پلتفرم این روزها در به در دنبال یک جواب در اینترنت و مقالات هستند، و عده‌‌‌ای نیز ایده‌ها را نماد سازی کرده اند و به خورد آنها می‌دهند. تیتر درشت زدن پیرامون این که پیام نهفته در پلتفرم به مخاطبانش چیست، سرچشمه از عدم توانایی فیلم در گفتن همان پیام نهفته نانوشته است.

این فیلم با هدف کشف دو سمت از یک تجربه موضوعی یکسان خلق شده است. به ظاهر این سازمان ساخته فیلمساز اسپانیایی می‌خواهد سیستم‌های سیاسی و اقتصادی را زیر سؤال ببرد و همچنین تجزیه روانشناختی مردم را در حالی که در محیط‌های سخت قرار دارند بررسی کند. موضوع فیلم پلتفرم تا حدودی شبیه به Snowpiercer ساخته Bong Joon Hu است، جایی که پایین ترین طبقه اجتماعی در انتهای قطار زندگی می‌کند، آن هم در فقر شدید، در حالی که طبقات بالاتر در انتهای دیگر با شرایط لوکس مفرط زندگی می‌کنند. اما تفاوت اساسی این دو در خلق درست شخصیت و زیر ساخت اساسی سیستم مورد نظر فیلمساز‌ها می‌باشد. بی شک قطار یخ شکن فیلم ساز کره در هر دو زمینه شخصیت و جهان سازی بهتر و کامل تر کار کرده است. آنجا بدون نیاز به نماد سازی با جامعه‌‌‌ای درست روبرو هستیم که آگاهانه از ساختار سیستم برای مبارزه با ظلم آن شورش می‌کنند. در فیلم پلتفرم شخص معترض یا گورنگ زمانی که از فشار سکو به نهایت توانش می‌رسد، بلافاصله شروع به ارائه راه حل‌های کمونیستی می‌کند تا به همه کمک کند در داخل سوراخ زنده بمانند. اما این خود شورشی از پس یک شورش بزرگ دیگر است. با توجه به روشی که او پیشنهاد می‌کند، ممکن است منطقی ترین راه حل برای اجازه دادن به همه برای زنده ماندن از چاله همین باشد. اما این راه حل، خود نتیجه هم فکری کلی نیست، بلکه زاییده تفکر اجماع کوچکی است که با اعمال فشار می‌خواهند آن را اجرایی کنند.

تولد فیلم مرگ

با این وجود، این موضوع فیلم قصد دارد به یک داستان هشدار دهنده در مورد مصرف بیش از حد و نه پروپاگاندا کمونیستی تبدیل شود. به نظر اصلاً درد فیلمساز ساختار اجتماعی نیست، بلکه مصرف بی اندازه بشر است. به نظر می‌رسد موضوع آن بیانگر این نیست که سرمایه داری یک سیستم نادرست است و کمونیسم باید راه نجات جهان باشد، اما افشای چگونگی مضرات آن برای جامعه آن را به ورطه نماد گرایی پوچ و حتی نمایش خام از سیستم‌های سیاسی کشانده است. شاید ناتوانی یا بی تجربگی فیلمساز باعث شده ضعف‌های ریز و درشت فیلمنامه در اجرا چند چیز را نشانه بگیرند و منجر به نماد سازی در ذهن بیننده شوند. تمام این سر و صداهای فیلم بعد از پخش آن از نتفلیکس به خاطر همزمانی آن با بیماری افشا کننده بی پرده نظام اداری و سیاسی جوامعی است که خود را پرچمدار دموکراسی و آزادی می‌دانند. از هم اکنون و به ویژه در ابتدای بحران COVID-19، برخی از افراد با اقدامات غیر منطقی نیز دست به برداشتن منابع و ایجاد کمبود کردند. بیشتر از تحمیل راه کمونیستی برای زنده ماندن، چیزی که ما به عنوان یک مخاطب باید از این فیلم استفاده کنیم این است که با عادات بد مصرفی خود مبارزه کنیم، به خصوص در مواقعی مانند شرایطی که در طول قرنطینه زندگی می‌کنیم.

حال بیایید در مورد پایان واقعی و مبهم فیلم صحبت کنیم. گورنگ و همسفر جدیدش بهارات که علت حضورش در سکو مجهول است، سفری به همراه غذای جیره بندی برای هر سطح را در طول سکو شروع می‌کنند و پس از آن در داخل سکو اقامت می‌گیرند تا بتوانند تمام راه را تا همان سطح اول طی کنند و به نظر خودشان پیام بفرستند. اظهار این که ارسال یک بشقاب دست نخورده از مواد غذایی پیام بسیار محکمی‌را ارسال می‌کند، اول باید برای خود بیننده واکاوی شود که چرا این پیام چنین نتیجه‌‌‌ای دارد. وقتی این اتفاق به درستی رُخ نمی‌دهد، چه انتظاری از ما به عنوان بیننده می‌رود!؟ پایان فیلم به شدت بد و مبهم است. و این دلیلی است بر خوب نبودن فیلم پلتفرم. چرا که در پایان آنها درک می‌کنند در حقیقت پیام اصلی ارسال کودک بوده است. اینجا مسئله وجود کودک می‌خواهد چه چیزی را فاش کند؟! فساد سکو را؟! در سکو بدتر از حضور کودک در حال انجام است که ساده رها شده اند. در آنجا یا همان کف سکو، گورنگ دوباره Trimagasi اولین هم اتاقی اش را توهم می‌کند، جایی که به گورنگ می‌گوید سفر او به پایان رسیده است و او باید کودک را به تنهایی برگرداند. در آخرین تصاویر، می‌بینیم کودک به سرعت در حال جابجایی مجدد است و سپس صفحه سیاه می‌شود. و این اتفاق یعنی چی؟! یعنی فیلم ما را بدون پاسخ در مورد نتیجه اقدامات گورنگ ترک می‌کند. هیچ پاسخ مشخصی در پایان برای بیننده وجود ندارد، چون اساساً ایده‌‌‌ای برای آن وجود نداشته است.

ما هرگز نمی‌دانیم که آیا اقدامات گورنگ موفق شده است یا نه، اما این فیلم بیشتر به پیام موضوعی آن و سفری که گورنگ برای طی کردن آن نیاز داشت، مربوط می‌شود. انتظار بیشتر از این فیلم کار جفایی است. اما حفره‌های بی جوابی باقی مانده است مثل این که معنی حلزون چیست؟ یا چرا این قدر روی آن تمرکز شده است؟! حلزونها غذای مورد علاقه گورنگ و نام مستعاری بودند که اولین شریک وی در سوراخ گاهی اوقات از آن استفاده می‌کرد. به نظر اهمیت موضوعی حلزون مربوط به سازگاری‌های انسان با محیط است، در واقع چیزی است که باعث پویایی داخلی سکو، و زندانیان می‌شود. حلزونها برای انطباق با فرم پوسته و خطراتی که محیطشان به آنها تحمیل می‌کند، وابسته به بدنهای باریک و انعطاف پذیر خود هستند. به نظر این بستر یا پلتفرم خواستار بقای اصلح است. آنهایی که خود را با شرایط گرسنگی سازگار می‌کنند و تحمل خود را بالا می‌برند، می‌توانند به طور مؤثر در سوراخ یا این حفره زنده بمانند. شاید کتاب دن کیشوت هم وجودش برای خیلی‌ها جای سوال باشد؟! دن کیشوت شاید مهمترین کتاب تاریخ اسپانیا باشد (کشور مبدا فیلم). این کتاب در اوایل قرن ۱۶ میلادی توسط میگل دو سروانتس نوشته شده است، این داستان زندگی مردی را روایت می‌کند که پس از خواندن کتاب‌های زیادی درباره شوالیه‌ها، خود را به شوالیه تبدیل می‌کند، یا تصور شوالیه شدن به او دست می‌دهد. داستان دن کیشوت مضامین مختلفی را به خود اختصاص می‌دهد، اما یکی از آنها مستقیماً با موضوع The Platform منطبق است. یکی از فراوان اهداف دن کیشوت انتقاد از جامعه واقعی که میگوئل دِ سروانتس در آن زندگی می‌کرد بود. بنابراین ارتباط بین فیلم و کتاب دقیقاً این است: هر دو تلاش می‌کنند با به تصویر کشیدن رفتارها و موقعیتهای مختلف جامعه خود، به نقد آن بپردازند، حالا این نقد خواه چون دن کیشوت قوی از آب در می‌آید، و گاه چون پلتفرم خام و ناپخته جلوه می‌کند. به هر حال در پایان بازهم می‌گویم این فیلم اسپانیایی پر سر و صدا نقصان‌های فراوانی دارد، هر چند اگر در پس آن حرف‌هایی نیز دارد.

تولد فیلم مرگ

بازدید : 890
چهارشنبه 16 ارديبهشت 1399 زمان : 18:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تولد فیلم مرگ

در تاریکی ناشناخته‌های ذهن ما کابوس‌هایی وجود دارد، که از سیاه ترین مناطق تخیل ما سرچشمه می‌گیرند. و در چنین نا امیدی‌های غیر قابل تصوری است که وحشت بزرگترین قدرت خود را به دست می‌آورد. این ترسهای ناشناخته همیشه وسعت اقتدار خود را حفظ می‌کنند، زیرا هرچه سعی می‌کنیم آنچه را که در تاریکی آنها پنهان است درک کنیم، هرگز نمی‌توانیم شکل آن هیولا‌ها و شیاطین پنهان و چیزهایی را که در آن طرف تاریک هستند را درک کنیم. این ترس‌ها به شکل عجیبی پنهان و نامحسوس هستند، هرچند حضور آنها احساس می‌شود؛ اما در ورطه یا پرتگاه وسیع و ناآشنایی وجود دارند. قدرت این نوع ترس‌ها در پنهانی آنها نهفته است، چرا که آنها هرگز ظهور شاخصی نمی‌کنند. اما قدرت پنهان و وحشتناک آنها است که چون خوره به ذهن و جان ما می‌افتد. مثال ساده اش ترسیدن از سایه خودمان در کوچه تاریک و خلوتی است که خودمان عامل وحشت می‌شویم. و این خود همان تصورات ذهن خطرناک و وحشت زده ماست. در واقع این ایده که ترس‌های خودمان مستعد ترین عامل وحشت ما هستند؛ به خودی خود چیز جالبی است. در این شرایط وقتی کوچهِ خالی تاریک است ما می‌ترسیم، اما در همان محیط وجود نور، توهم ایمنی را به ما می‌دهد. اینجاست که می‌گویم واقعیات ناشناخته ذهن ما هم وحشتناک است و هم غیر قابل درک. اما فیلم موجود (The Thing) ساخته جان کارپنتر با مزه کردن ژانر وحشت و علمی‌تخیلی، در همان مکان‌های سایه دار درون روان انسان ساکن می‌شود، و با واقعیات ترسناک آن بازی می‌کند.

تولد فیلم مرگ
فیلم کارپنتر بر اساس رمانی به نام Who Goes There نوشته شده توسط جان دبیلو کمپل جونیور در سال ۱۹۳۸ تولید شده است. داستان برای اولین بار در مجله عامه پسند آثار علمی‌تخیلی منتشر شد. داستان رمان شامل یک ایستگاه تحقیقاتی آمریکایی است که در چشم انداز انفرادی قطب جنوب واقع شده است. خدمه این ایستگاه در معرض موجودات بیگانه‌‌‌ای هستند که قرن‌ها در یخ‌ها دفن شده اند، ارگانیسمی‌که قربانیان خود را هضم کرده و همانندسازی می‌کند، و در پشت یک تقلید کامل از طعمه خود پنهان می‌شود. این بیگانه بدون شکل بدنی مشخصی، تنها در صورت تهدید خاصی از پوسته انسانی گوشتی و گروتسک خود که شامل تحولات جسمی‌است، بروز و خروج می‌کند. اما جذابیت فیلم موجود در این نکته است که هرچه اعضای انسانی به منبع شیوع این بیگانه نزدیک تر می‌شوند، ماهیت پنهان این موجود نیز طی یک بازی موش گربه به آنها نزدیک می‌شود. موجودِ بیگانه فیلم در سایه و بدون فرم و شکل، مانند یک قاتل نقاب داری یا شخص بیگانه‌‌‌ای در لباس انسان به دنبال شکار طعمه خود می‌باشد. و اینجاست که افشا ناشناخته‌ها با پیشرفت فیلم ترسناکُ و ترسناک تر می‌شود. فیلم کارپنتر یک اثر وحشتناک نادر از فوبیای داخلی و خارجی ذهن ماست. نمایش شگفت انگیزی از جلوه‌های ویژه عملی و نمایش‌های خیره کننده یک معمای علمی‌تخیلی، که در آن ترس و شک و تردید پارانوئید همان مرد ایستاده در کنار شماست. تصور جذابیت چنین اثری واقعاً اعجاب آور است.


جالب است بدانید اولین اقتباس از این رمان جالب، توسط‌هاوارد‌هاکس در فیلم The Thing from Another World تولید شد، البته در مقام تهیه کننده و فیلمنامه نویس. اعتبار کارگردانی آن اثر به کریستین نایبی منتقل شد، اما چرایی این که آیا واقعاً نایبی کارگردان بوده یا نه، و این که چرا‌هاکس کارگردانی را نپذیرفته، مدت‌هاست که موضوع بسیاری از بحث‌های سینمای است. این فیلم که بیشتر فیلمنامه آن توسط چارلز لدر نوشته شده است. نماینگر هیولایی است که به نظر الهام گرفته از فرانکشتاین می‌باشد. در این فیلم موجود بیگانه برخلاف رمان و اقتباس کارپنتر، کاملاً با ویژگی‌های انسانی تعریف شده است. جالب است بدانید خود‌هاکس مستقیم حق تولید داستان کمپبل را خریداری کرد و فیلم را به سبک کلاسیک خودش تهیه کرد. همان طور که گفتم این فیلم با تکیه به مردی قهرمان که در بسیاری از آثار علمی‌تخیلی دهه ۱۹۵۰ وجود دارد، سوء ظن‌ها و سوالات مربوط به هویت را که در داستان‌های کمپبل بسیار رایج بودند، کنار می‌گذارد. و این درست برخلاف اقتباس کارپنتر از این رمان است. ساخته‌هاوارد‌هاکس به طور قابل ملاحظه‌‌‌ای از منبع اصلی منحرف می‌شود، در حالی که کارپنتر به بنیاد سلولی نامشهود کمپبل برای متجاوز بیگانه وفادار است.

تولد فیلم مرگ
کارپنتر اولین بار در سال ۱۹۷۵ به سراغ رمان "چه کسی به آنجا می‌رود؟" رفت. و اولین بار آن زمان بود که کارپنتر و تهیه کننده اش استوارت کوهن در مورد ایده تولید فیلمی‌بر اساس این کتاب بحث کردند. اما پس از موفقیت فیلم هیولایی بیگانه ریدلی اسکات در گیشه بود که تولید چنین آثاری بیشتر چراغ سبز می‌گرفت. و از طرفی بعد از موفقیت فیلم‌هالووینِ کارپنتر شرایط برای تولید چنین فیلمی‌توسط او بیشتر قوت گرفت. در نهایت بیل لنکستر (فرزند بازیگر بورت لنکستر) فیلمنامه را نوشت و بیش از سی شخصیت را به دوازده نفر اقتصادی تر رساند. این فیلمنامه لنکستر متمایز از اثر‌هاوارد‌هاکس، هیچ شخصیت زنی را در خود جای نداده است. که البته این کار وفاداری به منبع اثر را می‌رساند. لنکستر در سال ۱۹۸۲ در مصاحبه با خبرنگاران سینمایی علت نبودن شخصیت زن در فیلمنامه را این گونه شرح داده بود که در واقعیت هیچ زنی در این نوع شرایط آب و هوایی و موقعیتی قبول نمی‌کند در چنین مکانی بین مردان حضور داشته باشد. البته از طرفی نیز به نظر می‌رسید که داشتن گروهی از مردان در این شرایط صادقانه تر است. اگرچه کارپنتر عموما از چنین کلیشه‌هایی اجتناب می‌کند، اما بسیاری از زنها در فیلم‌های ترسناک معمولاً به عنوان طعمه حضور دارند، هرچند بیگانه ریدلی اسکات و‌هالووین خود جان کارپنتر نیز از این قاعده کلیشه مستثنا هستند. با این وجود، فیلمنامه بسیار مردانه لنکستر تمام نکات مربوط به سیاست‌های جنسی معمول در آثار‌هالیوودی را برای تمرکز بر گروهی از مردان از بین می‌برد؛ و فیلم بیشتر بر موضوعاتی چون پارانویا، بقا و هویت تأکید دارد.


کارپنتر به دنبال نردیک شدن به منشأ رمان کمپبل، در کالبد یک ارگانیسم قادر به تولید مثل انسان، بدون نقص به بیگانگان نزدیک می‌شود. به نظر می‌رسد قربانیان توسط بیگانه هضم و تکثیر می‌شوند و این هر کسی را در اردوگاه قطب جنوب در معرض قرار گرفتن خطر قرار می‌دهد، بنابراین اینجاست که طرح جذاب فیلمنامه همه را به یک بیگانه مظنون تبدیل می‌کند. یکی از نکات کلیدی فیلم موجود، شروع هیجان انگیز آن در سیبری است که هراسی وحشتناک را در بیننده ایجاد می‌کند. چرا که دو خدمه اردوگاه علمی‌نروژی‌ها حاظر در یک هلیکوپتر، به دلیل نیاز ظاهری غیر منطقی به دنبال تعقیب و کشتن یک سگ ساده هستند. و در ادامه همین سگ در ایستگاه علمی‌آمریکایی‌ها ظاهر می‌شود، که به نظر حالت اولیه بیگانه فیلم است. در ادامه کشف این بیگانه عجیب با ارگانیسم خاصش که قدرت تصرف بدن قربانیانش را دارد، به سوژه اصلی و ناب فیلم بدل می‌شود. و جالب اینجاست با شرایط هر کسی می‌تواند در پشت چهره اش همان بیگانه باشد. اما قبل از اینکه کارپنتر و لنکستر به پارانویا حاصل از این معمای وحشتناک دامن بزنند، آنها شخصیت‌های ظریف و غیرقابل انتظاری را برای ورود به فیلم موجود ایجاد می‌کنند.


خدمه ایستگاه آمریکایی‌ها با نما‌های مینیمالیستی و در عین حال محرمانه و تفصیلی برای بیننده نقاشی شده اند که هر کدام شناسه‌‌‌ای داشته باشند، اما در طراحی آنها تلاش شده حس خود هراسی یا اتوفوبیا و کلاستروفوبیک در آنها حفظ و آشکار شود. شخصیت محوری فیلم مرد تنهایی به نام مک ریدی با بازی کرت راسل است که در واقع یکی از دو خلبان هلکوپتر است. تیم انسانی این ایستگاه از خلبان و متخصص و فرمانده و پزشک گرفته تا آشپز کاملاً جور است. این تیم انسانی در طول فیلم با رفاقتی طبیعی که همه از چنین جمعی انتظار دارند، با هم دیگر در تعامل هستند. در واقع طبیعی گرایی راحت آنها به بیننده نیز منتقل می‌شود، و در نتیجه او تک تک آنها را به سادگی باور می‌کند. کار در قطب جنوب به تحمل انزوا نیاز دارد، که این موضوع نیز به نوبه خود نیاز به شخصیتهایی دارد که به یک بافت اجتماعی برون گرا دوخته نشده باشند. این خصوصیات شخصیتی به درستی در اوایل فیلم نشان داده می‌شود. برای مثال شخصیت مک ریدی به عنوان قهرمان فیلم برای اولین بار به تنهایی در کلبه خود دیده می‌شود، در حالی که او در برابر کامپیوتر شطرنج بازی می‌کند. فیلمنامه لنکستر در اوج سادگی این شخصیت را این گونه معرفی می‌کند: یک خلبان هلکوپتر که شطرنج را دوست دارد، اما از سرما متنفر است. با کمی‌دقت نظر به همین معرفی ساده متوجه عمق پردازش این شخصیت می‌شویم. اینکه او مایل به از بین بردن بُرد یا صفحه رایانه در هنگام از دست دادن بازی می‌باشد، دلالت بر این دارد که وی در صورت مواجهه با وضعیت غیرممکن، بدبین و قادر به خود تخریبی است. مک ریدی حتی در صورت قطع شدن ارتباطش با سایر نقاط جهان، بازهم تنها بودن را انتخاب می‌کند.

تولد فیلم مرگ
به طور کلی، شخصیت‌های مکمل یا خدمه فیلم شک کافی را ایجاد می‌کنند، که در نتیجه آن بیننده نمی‌تواند هویت بیگانه یا بیگانگان احتمالی را کشف کند. اینجا ما تنها با کلیشه‌های رایج فیلم‌های ترسناک روبرو نیستیم، بلکه شناسه‌های شخصیتی ذهن ما را لحظه به لحظه به سمت نقاط تاریکی می‌کشاند. موسیقی محتاط، آرام و به شدت موذیانه فیلم از Ennio Morricone (خوب ، بد و زشت) بزرگ باعث می‌شود تا بیننده بیشتر منزوی شود و شنیدن آن باعث تورم بیشتر ذهن و روانش شود. موسیقی در درجه اول در یک سوم ابتدایی فیلم مشهود است، جایی که The Thing یا موجود هنوز به شکل کامل ظاهر نشده است. موسیقی موریکونه یک سرعت مداوم مانند ضربان قلب انسان، برای بازتاب حرکات عامدانه فیلم فراهم می‌کند. در نتیجه موسیقی به پس زمینه می‌رود، گویی که یک پالس موسیقیایی مبتنی بر ساز کوبه‌‌‌ای در تمام طول فیلم در حال انجام است. در واقع این سبک موسیقی که حاصل کار موریکونه و کارپنتر بوده است، بیننده را درون محیط تخلیه و خالی فیلم قرار می‌دهد، که این موقعیت خود مستعد هر شوکی ناشی از بروز آرامش است. یعنی همان آرامش قبل از طوفانی که نه خودش می‌آید و نه خبرش دست از سر و ذهن ما بر می‌دارد.


با چنین فضای عجیبی شکل گیری سوالات ترسناک و بی جواب پیرامون شخصیت‌ها تنها و تنها وحشت را در فیلم داغ تر و جدی تر می‌کند. و اینجاست که سلاح اصلی موجود بیگانه فیلم تشکیل ظن در ذهن تک تک افراد این اردوگاه فلاکت زده است. کارپنتر درباره دیدگاه خود برای موجودات بیگانه فیلمش گفته است: "آنچه که من نمی‌خواستم در این فیلم به آن ادامه دهم، نمایش یک مرد یا موجود با لباسی خاص بود." وی توضیح می‌دهد: "ببینید، من به عنوان یک کودک در حال تماشای فیلم‌های علمی‌تخیلی و هیولایی بزرگ شدم و همیشه آن موجود یک مرد با لباس بود." کارپنتر با همکاری نزدیک با طراح جلوه‌های عملی اش راب بوتین، توصیه بوتین را برای بیگانه‌‌‌ای که شکل مشخصی ندارد، پذیرفت. هنگام قرار گرفتن در معرض این بیگانه ما شاهد یک چکیده از گوشت پیچ خورده، شاخک‌های لاغر و قسمت‌های غیرقابل تشخیص هستیم، که همه با سرعتی نامحدود حرکت می‌کنند تا طعمه خود را برای همسان سازی شکار کنند. در واقع از نگاه سازندگان فیلم، این موجود به عنوان یک کلون به جای یک ارگانیسم واحدی که درون یک میزبان پنهان می‌شود، به تعداد قابل توصیفی از افراد تبدیل می‌شود. یک نکته بارز در فیلم موجود این است که تقریباً برای اولین بار برخلاف سایر فیلم‌های ترسناک وابسته تاریکی، اینجا ما شاهد یک توده گوشتی رنگی ناخوشایند در جلوی دوربین هستیم. به طور کلی کارپنتر با نشان دادن هیولای فیلمش با جزئیات و بدون محدود کردن نور صحنه، در آن سال‌ها یک کار انقلابی انجام می‌دهد. در واقع این حرکت انقلابی به لطف جادوگران جلوه‌های ویژه عملی آفریده شده است، آن هم با لاستیک فوم، لاتکس یا شیره‌های گیاهی چسبناک، شربت ذرت، فایبرگلاس، مواد شیمیایی و ...! در ادامه حتی کار جلوه‌های ویژه و عملی به استن وینستون افسانه‌‌‌ای نیز رسید و او این پروژه را جذاب تر به جلو پیش برد. فعالیت‌های بین بوتین و استن وینستون، در خلق موجودات شگفت انگیز این فیلم آنقدر دیدنی و پر از جزئیات بود که کمتر منتقدی هنگام انتشار فیلم در سال ۱۹۸۲ می‌توانست فراتر از آنها را ببیند.

تولد فیلم مرگ
جالب است اگر برخی نظرات منتقدان مطرح آن دوره را در مود فیلم موجود بدانید. در مجله نیویورک، دیوید دنبی به عنوان منتقد نوشت: "این فیلم منزجر کننده تر از ترسناک است." راجر ایبرت آن را " یک فیلم بزرگ با چمدانی پر از حادثه" خواند و ادامه داد موجود فیلمی‌با صحنه‌های خشنِ ناخوشایند است که نوجوان نیز می‌توانند از آن لذت ببرند. اما مشکل زیاد دیده نشدن فیلم کارپنتر در گیشه و حتی بین بعضی منتقدان این بود که آن تنها پس از دو هفته بعد اکران‌‌‌ای تی موجود فرازمینی استیون اسپیلبرگ اکران شد، و همین عاملی بر دیده نشدن این اثر در گیشه گشت. در واقع فیلم کارپنتر در تضاد با فیلم اسپیلبرگ است، زیرا آنجا یک بیگانه مهربان داریم و اینجا شاهد یک بیگانه به شدت وحشتناک و قاتل هستیم که آخرالزمانی را شکل می‌دهد. خب بعد از امید بخشی فیلم‌‌‌ای تی، موجود کارپنتر یک فیلم بسیار تاریک و ناامید کننده محسوب می‌شد. هرچند امروزه این فیلم جز کالت‌های سینمایی محسوب می‌شود و بعد از کاوش‌های فراوان در آن، این اثر را شاهکار جان کارپنتر نامیده اند. بسیاری از منتقدان، The Thing را یک تقلید هوشمند و ویژه از بیگانه ریدلی اسکات می‌دانند، و در حالی که این دو فیلم یک سناریوی شبیه به هم دارند، اما جنس خود بیگانگان نمی‌تواند متفاوت تر از این که هست باشد. زنومورف بیگانه مانند یک حشره شکارچی طعمه را شکار می‌کند، اما بیگانه فیلم موجود می‌خواهد با قربانیان خود ادغام شود و خود را در آنها پنهان کند. آنها خود را پنهان می‌کنند و به آرامی‌مانند بیگانگان موجود در حمله جسددزدها (فیلم ۱۹۷۸) فیلیپ کافمن بدن میزبان خود را کنترل می‌کنند.


و از آنجا که تقلیدات Thing یا موجود بسیار دقیق است، ما مجبور به سؤال فلسفی هستیم: آیا Thing نمایانگر برخی ایدئولوژی سیاسی مانند مک کارتیسم یا انطباق کاملاً نابینا است؟ آیا کسی می‌داند که آنها چه چیزهایی هستند؟ آیا ممکن است کسی بیگانه باشد و از آن بی خبر باشد؟ آیا روند تقلید Thing می‌تواند چنان کامل باشد که قربانی آن هویت خود را حفظ کند؟ و اگر تقلید دقیق باشد، آیا تقلید بودن بسیار بد است؟ این سؤالات فلسفی دقیقاً در زیر سطح فیلم کارپنتر پابرجاست، اما کارگردان هیچگاه تنش سختگیرانه فیلم خود را برای متوقف کردن و سؤال از آنها قربانی نمی‌کند، و نیازی هم ندارد. هر چند در اوج کار قهرمان اثر یعنی مک ریدی، ایده‌‌‌ای را برای ترسناک ترین سکانس فیلم ایجاد می‌کند، که مستقیماً از رمان کمپبل گرفته شده است. او از تمام خدمه نمونه خون می‌گیرد، و خون آنها در معرض یک سیم داغ قرار می‌دهد. این کار یک فایده فیزیولوژیک فردی دارد، به گونه‌‌‌ای که وقتی خون سوزانده می‌شود تبدیل به چیزی ترسناک و خزنده می‌شود. در این سکانس هر صحنه شامل یک تعلیق غیرقابل تحمل است. در این لحظات کارگردانی و هدایت کارپنتر نیز بی عیب و نقص است. قاب‌های او ساده و متکی به تصاویر گسترده تیم انسانی است. در واقع سبک بی حد و حصر او به شکل عمدی یک پارانویا را به فیلم تزریق می‌کند، و این موضوع فضای گسترده‌‌‌ای بین شخصیت‌ها را پر کند.


چندین فیلم کارپنتر درباره ترس‌های ناشناخته‌‌‌ای هستند که از سایه‌ها به واقعیت می‌پیوندند. چنین ترسهایی اغلب در مرز بین وحشت‌های نامشخص و هیولاهای بدنی خودمان واقع شده اند، به همین دلیل شاید تصاویر خلق شده توسط کارپنتر این چنین فراموش نشدنی و جذاب باقی مانده اند. به عنوان مثال، در‌هالووین، انگیزه پشت مایکل مایرز غیرقابل توضیح است، همانطور که شخصیت دکتر لوومیس توضیح می‌دهد، "صرفاً و به سادگی ... او تنها شر و شیطان است". در طول فیلمنامه‌هالووین، نویسندگان کارپنتر و دبرا هیل از مایرز به عنوان یک "شکل" یا سبک یاد می‌کنند، این یک تجسم غیرقابل تشخیص شر است که چیزی از یک ذهن آشفته تر را نشان می‌دهد، اما همین شر در یک شکل جسمی‌نیز وجود دارد. یا در در شاهزاده تاریکی (1987)، هنگامی‌که گروهی از دانشمندان برای اثبات شیطان دور هم جمع می‌شوند، کارپنتر بنیادی ملموس برای وحشت در پشت دو ایده نامشهود دین و فیزیک کوانتومی‌پیدا می‌کند. در مجموع این فیلم‌ها و فیلم‌های دیگر این کارگردان مرز بین ترس‌های ما و تجلی جسمی‌آنها را بررسی می‌کنند.

تولد فیلم مرگ
کارپنتر غالباً از "موجود، شاهزاده تاریکی" و "در کام جنون" به عنوان "مثلث یا تریلوژی آخرالزمانی" غیر رسمی‌خود یاد می‌کند. هر یک از این فیلم‌ها حاوی سناریویی است که آسیب پذیری بدن و ذهن انسان را نشان می‌دهد. اما صورت آخرالزمانی امثال موجود در چیست؟ این چیز بیگانه ممکن است تهدیدهایی را ایجاد کند که می‌تواند تمدن را نابود کند. اما این فیلم مربوط به این که The Thing نماد چیست نیست. در عوض، در مورد اذعان بی امان مبنی بر وجود چنین تهدیدی است که از نظر روانی یا جسمی، انسان باید از آن ترسیده باشد. درخشش فیلم موجود بر توازن بین وحشت ضمنی و احشایی است، غالباً ایده‌های ناسازگاری در این فیلم کارپنتر به شیوه‌‌‌ای شیک و دلربا به هم می‌پیوندد. اگر این فیلم را تا به امروز ندیده اید حتما به تماشای آن بنشینید.

تولد فیلم مرگ تولد فیلم مرگ

بازدید : 1321
يکشنبه 13 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تولد فیلم مرگ

به نظر می‌رسد، فیلم‌های مربوط به فساد از هر نوع، کلاهبرداری و طرح‌های منجر به سرقت برای تماشا بسیار سرگرم کننده است. آموزش بد یکی از این فیلم‌ها است. اما متأسفانه، هنگامی‌که فیلمسازان موارد واقعی این گونه را به تصویر می‌کشند، شاید خیلی سخت بر روی بیننده تاثیر می‌گذارند. البته این در مورد این اثر خیلی صدق نمی‌کند. این فیلم جدید HBO است که داستان فرانک تاسون و پم گلکین، دو عضو هیئت مدیره مدرسه را روایت می‌کند که در طی سالیان متمادی مبالغ هنگفتی را از مجموعه تحت نظر خود به خاطر منافع شخصی سرقت می‌کردند. بنابراین بدون حرف اضافی بیشتر، اجازه دهید درست وارد بررسی کوتاه آن شویم.

تولد فیلم مرگ

خلاصه‌‌‌ای از طرح فیلمنامه: فرانک تاسون سرپرست بسیار دوست داشتنی و مورد احترام منطقه در مدرسه Roslyn نیویورک است. در بین کارمندانش، پام گلکین، یک زن بسیار زحمتکش و کارآمد وجود دارد که زندگی خود را به منطقه مدرسه اختصاص داده است. پس از حفر اطلاعاتی برخی از روزنامه‌های مدرسه و برخی از خریدهای بی دقت، هیئت مدیره کشف می‌کند که پام دزدی کرده است - آن هم هزاران دلار از پول مالیات دهندگان - و پس از حفر بیشتر، از بزرگترین رسوایی اختلاس مدارس دولتی در تاریخ آمریکا به آرامی‌پرده برداری می‌شود.

بررسی فیلم: بیایید قبل از بررسی خصوصیات فیلم، با کلیات داستان و تجربه تماشای آن شروع کنیم. فیلم از جهاتی بسیار عالی است، چرا که شما مردی را در فیلم دارید که فیلم را دوست داشتنی تر کرده است(شخصیت هیو جکمن). او کاریزماتیک است، نام و علایق همه دانش آموزان را در مدرسه می‌آموزد و در موقعیت یابی مدرسه به عنوان یکی از بهترین‌های کشور آمریکا پیشرفت بسیار خوبی داشته است. جذابیت دیگر فیلم این است که شما به آرامی‌شروع به درک این موضوع می‌کنید که او و پام در حال انجام کارهای سایه‌‌‌ای در زیر پوسته مدرسه بوده اند. این بسیار جالب است - زیرا آنها به عنوان افراد شرور و حتی بد هم تصویر نمی‌شوند. آنها مورد پسند همه قرار گرفته و در کار خود عالی هستند، اما جزئیات "کوچکی" وجود دارد که نشان می‌دهد آنها در طول سالها میلیون‌ها دلار کلاهبرداری کرده اند. هنگامی‌که این چیزها شروع به آشکار شدن می‌کنند، فیلم سرعت می‌گیرد و واقعاً هیجانی می‌شود. ما این مسئله را در شخصیت راچل، دختری که در مدرسه برای روزنامه کار می‌کند، آشکارا درک می‌کنیم. وقتی او کلاهبرداری‌های بزرگتر و بزرگتری را کشف می‌کند، اوضاع واقعاً جالب است.

تولد فیلم مرگ

یکی از نکات کلیدی فیلم بازی فوق العاده، خاص و غافلگیر کننده از طرف هیو جکمن و آلیسون جنی است. البته بقیه بازیگران نیز عالی هستند، شما شخصیت‌هایی را دارید که هیچ کاری نکرده اند و فقط می‌خواهند در حاشیه ماجرا بمانند - در حالی که برخی دیگر از وضعیت شایع شده در ترس هستند. انتخاب‌های جالب موسیقیایی نیز وجود دارد که موسیقی متن فیلم عالی و خوبی را تشکیل می‌دهند. در کل، آموزش بد یک فیلم بسیار جالب است که ارزش تماشا را دارد، به خصوص اکنون که خیلی‌ها در قرنطینه خانگی گیر کرده ایم. نکته خنده دار چنین ماجرایی این است که در کشور ما نیز خیلی درشت و در چشم و بدون کار در سایه پول‌های عجیبی در چنین مدارسی گرفته می‌شود و جز برخی خانواده‌ها - صدای هیچ کس دیگری در نمی‌آید.

تصور من از چنین فیلم و موقعیتی یک کمدی سیاه است، هرچند که به جایی خیلی تاریک نمی‌رسد. یک مورد که خصوصاً در مورد این فیلم جالب توجه می‌باشد - این است که چگونه تعادل بین همدلی جکمن و کارمندان وی در حالی که ما احساس می‌کنیم برای کشف چنین ماجرای تلخی باید همه آنها از بین برود، اما کماکان دینامیک برقرار می‌ماند. علت احتمالا شخصیت جذاب تاسون است. با حضور فیلم در HBO، من تعجب نخواهم کرد که ببینم جکمن در آینده با یک نامزدی امی‌در کارنامه خود روبرو می‌شود. از بعضی جهات، BAD EDUCATION شبیه به I, TONYA است، چرا که تصمیم می‌گیرد به مجرمان فرصتی بدهد تا بیان کنند که چگونه آنها جنایات خود را توجیه می‌کنند، در حالی که بسیاری از آنها می‌گویند بارها و بارها گفته اند که مدیران مدارس باید از لحاظ مالی بهتر پاداش بگیرند، که در تمام جهان چیز منطقی است. البته توجه داشته باشید که معلمان کم درآمد حتی هیچ ارتباطی با این طرح هم ندارند.

تولد فیلم مرگ

اگر فیلمی‌چون BAD EDUCATION چند سال پیش تولید می‌شد، در یک بازار رقابتی بهتر برای دیده شدن، فکر می‌کنم این اثر حضور مستقیم در سینما‌ها را انتخاب می‌کرد. در مجموع این یکی از بهترین فیلم‌های سال تا کنون بدون توجه به قالب آن است. آموزش بد یک فیلم عمیقاً گیرا و فریبنده است. این داستان واقعی سرگرم کننده را ببینید و از جکمن و جنی به خاطر بازی شخصیتهای غیرعادی تشکر کنید.

بازدید : 751
يکشنبه 13 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تولد فیلم مرگ

یک ماجراجویی وحشیانه و شلوغ! افسانه مورتال کامبت: انتقام اسکورپیون انیمیشنی ساخته کمپانی برادران وارنر است که مستقیم وارد نمایش خانگی شده است. داستان از نسخه‌های اصلی مجموعه مورتال کامبت پیروی می‌کند که در آن شخصیت‌های بازی وارد تورنمنت بزرگی می‌شوند که توسط شنگ سونگ برگزار می‌شود. به راحتی می‌توان مورتال کامبت را فستیوال هنر‌های رزمی‌دانست، که هر کسی را جذب می‌کند. اما در این انیمیشن جدا از اکشن، روابط شخصیت و داستان‌های بهم پیوسته نیز برای بینندگان عمق غافلگیر کننده‌‌‌ای ایجاد می‌کند. بدون شک طرفداران این بازی از دیدن فیلم خرسند خواهند شد. چرا که این انیمیشن سرگرم کننده هم مقدمه‌‌‌ای عالی برای این سری بازی محبوب است و هم مجموعه‌‌‌ای بی وقفه از ارجاعات و لحظات چشم نواز برای طرفداران طولانی مدت مورتال کامبت. در واقع انتقام اسکورپیون یک ادای احترام به افسانه‌های مورتال کامبت می‌باشد. به وضوح روشن است جرمی‌آدامز به عنوان نویسنده این کار آگاهی عمیقی از بازی‌های ویدئویی Mortal Kombat دارد. برای مثال تبدیل‌هاساشی به اسکورپیون مستقیم از خود بازی برداشته شده است.

تولد فیلم مرگ

همانطور که از نام فیلم انیمیشنی وارنر ساخته اتان اسپاولدینگ معلوم است، این کار بیشتر مربوط به اسکورپیون و انتقام او است. اسکورپیون به دنبال انتقام از ساب زیرو، یکی دیگر از شخصیت‌های اصلی مورتال کمبات می‌باشد. و یکی دیگر از راههای ادای احترام این انیمیشن به بازی سطلهای خون و خشونت افسار گسیخته آن است. این اثر دارای درجه بندی سنی R است، و همین باعث می‌شود شخصیت‌ها اغلب ضربات مهلکی به مخالفان خود وارد کنند. اجساد به قطعه‌های خونین و گوشتی تقسیم می‌شود، استخوان‌ها خرد می‌شوند و اندام‌ها به روش‌های خلاقانه برداشته می‌شوند. کارگردان Ethan Spaulding اغلب با استفاده از عناصر گیم پلی جدید بازی، از یک نقطه نظر X-ray برای نشان دادن خسارتهایی که به قربانی وارد می‌شود، با جزئیات بی نظیر و غمناک استفاده می‌کند. انتقام اسکورپیون از فرمول کلاسیک مورتال کمبات برای جذب بیننده استفاده کرده است. پازل این انیمیشن به روشی متناسب در کنار هم قرار گرفته و بدون این که شخصیت خاصی را بی اندازه پشت سر بگذارد، به جلو پیش می‌رود.

تولد فیلم مرگ

با این حال، اگر ما به شخصیت‌ها علاقه‌‌‌ای داریم، معنی آن چیزی نیست جز این که خوشبختانه انتقام اسکورپیون شخصیت‌های بسیار پویایی دارد. ما ابتدا با‌هانزو‌هاساشی آشنا می‌شویم زیرا او روز را با پسرش می‌گذراند. وقتی کشتار خانواده او به نمایش در می‌آید، تماشاگران نسبت به‌هاساشی احساس درونی خاصی پیدا می‌کند. بنابراین شما می‌خواهید که او انتقام خود را بگیرد و وقتی که در نهایت موفق می‌شود، شما نیز به عنوان بیننده احساس رضایت می‌کنید. به طور کلی اگر به خاطر خشونت به عنوان مارک تجاری بازی و حرکات به یاد ماندنی از هر شخصیت این انیمیشن را تماشا می‌کنید، ناامید نخواهید شد. اگر انتقام اسکورپیون یک آزمایش بود تا ببیند یک سریال انیمیشنی از Mortal Kombat چگونه می‌تواند به نظر برسد، این یک شروع امیدوارکننده است. همچنین، در حالی که فیلم مانند یک نامه عاشقانه به اسطوره‌های Mortal Kombat احساس می‌شود، اما زمان کم و سرعت بالای انیمیشن کمی‌باعث مبهم شدن داستان و غرق شدن برخی از شخصیت‌ها شده است. احساس می‌کنم فیلم با آن افتتاحیه خود باید اسکورپیون و ساب زیرو را به شخصیت‌های محوری خود تبدیل می‌کرد، اما فیلمنامه دارای دو لحن است که اثر را به دو نیمه تقسیم کرده که البته در نهایت با هم همگرا می‌شوند.

تولد فیلم مرگ

بدون شک انیمیشن Mortal Kombat Legends: Scorpion’s Revenge نامه عاشقانه‌‌‌ای بسیار خشونت آمیز است که به یکی از محبوب ترین فرنچایز‌های بازی‌های ویدیویی روی کره زمین می‌پردازد. در حالی که می‌توانست داستان‌های دوقلوی خود را کمی‌بهتر ترکیب کند، و شخصیت‌های مکمل و جالبی که در فیلم وجود دارد را بیشتر مورد موشکافی قرار دهد.

تولد فیلم مرگ

بازدید : 1545
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1399 زمان : 14:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تولد فیلم مرگ

اکنون پنج فصل از آن گذشته است، آیا Better Call Saul از مبدا خود بزرگتر است؟ سریال Breaking Bad یک نمایش خوب و کم نظیر است و به درستی یکی از جواهرات درخشان عصر طلایی تلویزیون محسوب می‌شود. اما من می‌خواهم دلایلی بیاورم تا بگویم Better Call Saul، که تازه فصل پنجم خود را تمام کرده است، یک برنامه برتر است.

تولد فیلم مرگ

1. داستان پردازی: برکینگ بد یا افسارگسیخته در داستان گویی خود مردی را مورد کاوش قرار داد که از آقای چیپس به سمت صورت زخمی‌شدن پیش می‌رفت، و این چیزی بود که هم نویسندگان از نوشتن آن لذت می‌بردند و هم بینندگان از دیدن آن. اما چرا؟! چون نشان دادن این تغییرات آن هم به شکلی دیوانه وار از یک قسمت به قسمت دیگر بارها و بارها باعث ریتم شلاقی روایت می‌شد، و چنین ریتم تند و اکشنی برای هر انسانی جالب است. اما از طرف دیگر، بهترِ با ساول تماس بگیری، در پر کردن پشت پرده وکالت به خطر افتاده، ساول گودمن با نام جیمی‌مک گیل (باب اودنکرک) ، در روایت خود بسیار آگاهانه تر عمل می‌کند و تخریب اخلاقی او را نرم تر اما ترسناک تر به تصویر می‌کشد. قوس شخصیت اصلی این سریال به شکل محاسبه گرانه تری که در برکینگ بد وجود نداشت، شکل و قوام می‌گیرد. این سبک پردازش، سناریو‌های غیرممکنی را که از پتانسیل‌های بالایی برخوردار هستند را نیز قابل اجرا کرده است. البته این بدان معنی نیست که سریال بهترِ با ساول تماس بگیری، فاقد تنش‌های ناشی از زندگی و مرگ و میر است که اغلب بهترین اوقات و لحظات برکینگ بد را شکل می‌دادند. بلکه این تنش‌ها و قوس‌ها در این سریال به عمد با یک طنز تلخ و خوشآمدگونه‌‌‌ای در طولانی مدت به حقیقت زندگی بدل می‌شود، و در ظاهر این ساختار باعث می‌شود شخصیت‌ها مخاطرات کمتری را احساس کنند، اما پایان هر فصل متوجه ترسناک بودن وخیم اوضاع می‌شویم.

تولد فیلم مرگ

2. وکیل، وکلا، قضاوت: آثار فراوانی در سینما و تلوزیون پیرامون موضوع وکالت و یا شخص وکیل وجود داشته است، و تقریباً هر یک از آنها به این تصویر غلط کمک کرده اند که اکثر وکلا روز‌های خود را صرف می‌کنند تا شهود غافلگیر کننده خود را به هیئت منصفه‌ها یا مدیران دستگاه قضا، با فریاد و اعتراض ثابت کنند. اما سریال Better Call Saul، به ویژه در فصول اولیه خود، کار شگفت انگیزی را برای نشان دادن چگونگی گذراندن اوقات اکثر وکلا در زمان انجام کار بر روی یک پرونده را به نمایش گذاشت. چگونگی گردآوری مقادیر مضحک مستندات؛ حضور مکرر در صحن‌های قضایی شهرستان‌ها و مذاکره با وکلا برای شرایط سیاست گذاری امور زندان در موسسات حقوقی و ماه‌ها در انتظار نتایج پرونده‌ها ماندن، گوشه‌‌‌ای از اقدامات متفاوت این سریال از نمایش واقعی این قشر خاص جامعه بوده است. نکته جالب توجه این است که هیچکدام از اینها برای من بیننده کسل کننده هم نبودند. این سریال به طور مکرر کمدی طلایی و چشمگیری را از واقعیت‌های زندگی حقوقی بیرون می‌کشد که هیچ نمایش حقوقی دیگری به اندازه کافی شجاعت ورود برای شرکت در آن و نمایشش را نداشت.

تولد فیلم مرگ

3. شخصیت‌ها و بازیگران آنها: یکی از بزرگترین کارهایی که Breaking Bad انجام داد این بود که توانایی بازیگری چون برایان کرانستون را در بستر سفر شخصیتی به نام والتر وایت کشف کرد. و همچنین پرده برداری کرد که در فضای خلق شخصیت‌های پیشرو چه‌ها که نمی‌توان از بازیگران نه چندان مطرح خلق کرد که در فیلم‌ها نیز استفاده نشده است. خالق هر دو سریال یعنی وینس گیلیگان به این نوع چیز‌ها توجه عجیبی دارد، و با بازیگران مکمل خود به چیزی دست نیافتنی ورود کرده است. از جمله آنها می‌توان به دین نوریس(هنک شریدر)، جیان کارلو اسپوزیتو(گاس فرینگ)، مارک مارگلیوس(تیو سالامانکا) و البته باب اودنکرک، کمدین، نویسنده و مجری کهنه کار اشاره کرد که پتانسیل نمایشی بی بدیل او پایه و اساس شکل گیری Better Call Saul را رقم زد. گلیگان با ترفند‌های داستان گویی خاص خودش، از دل برکینگ بد ساول گودمن را انتخاب کرد و آن را تبدیل به چیزی کرد که امروز در طی پنج فصل جذاب آن را دنبال کرده ایم. لفظ اسپین آف برای بهتره با ساول تماس بگیری، پل ارتباطی مناسب را برای وصل شدن این دو سریال فراهم کرده است. و ما شاهد ورود شخصیت‌های کلیدی برکینگ بد در اینجا نیز هستیم. در برکینگ بد خیلی از این بازیگران و شخصیت‌ها فرصت دیده شدن تا این میزان را نداشتند، اما با این اسپین آف بیننده، مجموعه‌‌‌ای از اطلاعات را از آنها می‌بیند که آینده دیده شده آنها را نیز به شدت تحت شعاع خود قرار می‌دهد. و این یعنی راه درست گسترش یک شخصیت و قصه!

تولد فیلم مرگ

4. نکته اتصالی چون مایک اِرمِنتِراوت: در حالی که جاناتان بنکس در آخرین قسمت از فصل دوم برکینگ بد به عنوان مایک یکی از مهره‌های کلیدی گاس فرینگ وارد جریان داستان شد، شاید هیچکس فکر هم نمی‌کرد او تبدیل به شخصیتی شود که در ادامه برخی از جالب ترین و خفن ترین لحظات این سریال را به نام خود رقم بزند. اما جاناتان بنکس به عنوان یک بازیگر و چهره همیشه مکمل از دهه هشتاد میلادی شناخته شده است، زیرا که او را در آثار شاخص آن دهه چون ۴۸ساعت و پلیس بورلی هیلز دیده ایم. اما شخصیت مایک در برکینگ بد او را دوباره زنده کرد و البته تشریح این شخصیت در بهتره با ساول تماس بگیری که به پشت پرده غم انگیز زندگی مایک می‌پرداخت، آن هم با روشی ویرانگر، او را به سطحی عجیب وارد کرد. شخصیت مایک با بازی بنکس نوعی از کاراکتر است که معمولاً در کلیشه‌ها خاک خورده و استراحت می‌کند. اما بازی سنگین و ظریف بنکس در این نقش، همراه با نگارش عالی این سریال، عمق خاصی به مایک ارمنتراوت داده است؛ به گونه‌‌‌ای که همه داستان‌های جنایی می‌توانند از آن الگو بگیرند. او بارها و بارها در مرکز تاریک ترین و سرگرم کننده ترین لحظات سریال قرار دارد، و این اغلب در همه زمان سریال جریان دارد. به طور کلی شخصیت مایک یکی از مزیت‌های اسپین آف برکینگ بد می‌باشد.

تولد فیلم مرگ

5. کیم وکسلر عالی: شاید بزرگترین اتفاق سریال بهتره با ساول تماس بگیری، و مهم ترین کاراکتر خلق شده آن توسط وینس گیلیگان و پتر گولد، شخصیت کیم وکسلر با بازی ریا سیهورن باشد. سازندگان با خلق این شخصیت دست به تولید یکی از جالب ترین شخصیت‌های تاریخ تلوزیون شده اند. شخصیتی که از قانون تا کلاهبرداری و لحظات عاشقانه، در طول سریال در رفت و آمد است. هنگامی‌که Better Call Saul شروع به کار کرد، خیلی‌ها او را یک شخصیت معمولی و عادی می‌دانستند که برای برخی قوس‌های احساسی یا وجدانی در اطراف شخصیت جیمی‌شکل گرفته است، اما بیش از 5 فصل وکسلر ثابت کرده است که به اندازه هر عنصر هر دو سریال گیلیگان، پیچیده و غیرقابل پیش بینی است. آخرین فصل سریال که اخیراً پخش شد، به ویژه لحظات ممتازی را برای کیم فراهم کرده است. سیهورن به سادگی در این نقش عالی است، و اگر سریال در فصل بعد پایان یابد باید از این شخصیت به عنوان یکی از تاج‌های سریال نام برد. کسانی مثل ما که در حال تماشای Better Call Saul هستیم، از غیبت کیم در Breaking Bad آگاه بوده و برای او بسیار نگران هستیم. همه در مورد سرنوشت او در درجات مختلفی گمانه زنی کرده اند، اما هیچ کس حاضر به انجام نتیجه گیری خاصی پیرامون او نیست. ترسناک است که بدانیم سرنوشت نهایی کیم چه می‌تواند باشد، اما مانند همه ابعاد Better Call Saul، من با خوشحالی به هر کجا که منجر شود، با لذت آن را دنبال خواهم کرد. اما در نتیجه بازهم می‌گویم برکینگ بد یک اتفاق بزرگ و مادگار بود، اما دلایل بالا علتی برای برتری Better Call Saul به نسبت آن است.

تولد فیلم مرگ

بازدید : 1601
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1399 زمان : 14:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تولد فیلم مرگ

یک ماجراجویی وحشیانه و شلوغ! افسانه مورتال کامبت: انتقام اسکورپیون انیمیشنی ساخته کمپانی برادران وارنر است که مستقیم وارد نمایش خانگی شده است. داستان از نسخه‌های اصلی مجموعه مورتال کامبت پیروی می‌کند که در آن شخصیت‌های بازی وارد تورنمنت بزرگی می‌شوند که توسط شنگ سونگ برگزار می‌شود. به راحتی می‌توان مورتال کامبت را فستیوال هنر‌های رزمی‌دانست، که هر کسی را جذب می‌کند. اما در این انیمیشن جدا از اکشن، روابط شخصیت و داستان‌های بهم پیوسته نیز برای بینندگان عمق غافلگیر کننده‌‌‌ای ایجاد می‌کند. بدون شک طرفداران این بازی از دیدن فیلم خرسند خواهند شد. چرا که این انیمیشن سرگرم کننده هم مقدمه‌‌‌ای عالی برای این سری بازی محبوب است و هم مجموعه‌‌‌ای بی وقفه از ارجاعات و لحظات چشم نواز برای طرفداران طولانی مدت مورتال کامبت. در واقع انتقام اسکورپیون یک ادای احترام به افسانه‌های مورتال کامبت می‌باشد. به وضوح روشن است جرمی‌آدامز به عنوان نویسنده این کار آگاهی عمیقی از بازی‌های ویدئویی Mortal Kombat دارد. برای مثال تبدیل‌هاساشی به اسکورپیون مستقیم از خود بازی برداشته شده است.

تولد فیلم مرگ

همانطور که از نام فیلم انیمیشنی وارنر ساخته اتان اسپاولدینگ معلوم است، این کار بیشتر مربوط به اسکورپیون و انتقام او است. اسکورپیون به دنبال انتقام از ساب زیرو، یکی دیگر از شخصیت‌های اصلی مورتال کمبات می‌باشد. و یکی دیگر از راههای ادای احترام این انیمیشن به بازی سطلهای خون و خشونت افسار گسیخته آن است. این اثر دارای درجه بندی سنی R است، و همین باعث می‌شود شخصیت‌ها اغلب ضربات مهلکی به مخالفان خود وارد کنند. اجساد به قطعه‌های خونین و گوشتی تقسیم می‌شود، استخوان‌ها خرد می‌شوند و اندام‌ها به روش‌های خلاقانه برداشته می‌شوند. کارگردان Ethan Spaulding اغلب با استفاده از عناصر گیم پلی جدید بازی، از یک نقطه نظر X-ray برای نشان دادن خسارتهایی که به قربانی وارد می‌شود، با جزئیات بی نظیر و غمناک استفاده می‌کند. انتقام اسکورپیون از فرمول کلاسیک مورتال کمبات برای جذب بیننده استفاده کرده است. پازل این انیمیشن به روشی متناسب در کنار هم قرار گرفته و بدون این که شخصیت خاصی را بی اندازه پشت سر بگذارد، به جلو پیش می‌رود.

تولد فیلم مرگ

با این حال، اگر ما به شخصیت‌ها علاقه‌‌‌ای داریم، معنی آن چیزی نیست جز این که خوشبختانه انتقام اسکورپیون شخصیت‌های بسیار پویایی دارد. ما ابتدا با‌هانزو‌هاساشی آشنا می‌شویم زیرا او روز را با پسرش می‌گذراند. وقتی کشتار خانواده او به نمایش در می‌آید، تماشاگران نسبت به‌هاساشی احساس درونی خاصی پیدا می‌کند. بنابراین شما می‌خواهید که او انتقام خود را بگیرد و وقتی که در نهایت موفق می‌شود، شما نیز به عنوان بیننده احساس رضایت می‌کنید. به طور کلی اگر به خاطر خشونت به عنوان مارک تجاری بازی و حرکات به یاد ماندنی از هر شخصیت این انیمیشن را تماشا می‌کنید، ناامید نخواهید شد. اگر انتقام اسکورپیون یک آزمایش بود تا ببیند یک سریال انیمیشنی از Mortal Kombat چگونه می‌تواند به نظر برسد، این یک شروع امیدوارکننده است. همچنین، در حالی که فیلم مانند یک نامه عاشقانه به اسطوره‌های Mortal Kombat احساس می‌شود، اما زمان کم و سرعت بالای انیمیشن کمی‌باعث مبهم شدن داستان و غرق شدن برخی از شخصیت‌ها شده است. احساس می‌کنم فیلم با آن افتتاحیه خود باید اسکورپیون و ساب زیرو را به شخصیت‌های محوری خود تبدیل می‌کرد، اما فیلمنامه دارای دو لحن است که اثر را به دو نیمه تقسیم کرده که البته در نهایت با هم همگرا می‌شوند.

تولد فیلم مرگ

بدون شک انیمیشن Mortal Kombat Legends: Scorpion’s Revenge نامه عاشقانه‌‌‌ای بسیار خشونت آمیز است که به یکی از محبوب ترین فرنچایز‌های بازی‌های ویدیویی روی کره زمین می‌پردازد. در حالی که می‌توانست داستان‌های دوقلوی خود را کمی‌بهتر ترکیب کند، و شخصیت‌های مکمل و جالبی که در فیلم وجود دارد را بیشتر مورد موشکافی قرار دهد.

تولد فیلم مرگ

بازدید : 512
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 2:38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تولد فیلم مرگ

معرفی فیلم: بیایید برای اکشن، بقیه را نادیده بگیرید. فیلم‌های اکشن اورجینال Netflix از این بازی کوچک و هیجان انگیز یعنی (Spectral، 2016) گرفته تا بزرگ و با سرو صدایش(شش زیرزمینی)، صرف نظر از کیفیت کلی آنها - در زمینه اکشن چیزی کم نداشته اند و فیلم The Night Comes for Us اوج مطلق آنها بوده است. اما جدیدترین فیلم اکشن آنها هرچند نمی‌تواند در دسته مشترک فیلم Timo Tjahjanto قرار بگیرد، اما موفق می‌شود یک اکشن شدید و سرگرم کننده را برای بیننده به ارمغان بیاورد. لذت اصلی فیلم "استخراج" ناشی از شوک و سرعت اکشن‌های آن است، بزن بزن‌های تمیزی که هر کدام از پس دیگری تصفیه شده تر ظاهر می‌شوند. اسلحه‌ها، اجساد، کامیون‌ها، بمب‌ها، ساختمان‌ها و پل‌ها، همه مواد تشکیل دهنده یک گرداب از هرج و مرج کنترل شده در اکشن‌ها هستند. هیچ طرح دیگری وجود ندارد، که به مخاطبان این ایده را بدهد که اولویت‌های سم‌هارگراو جز اکشن در کجا نهفته است. "استخراج" فیلمی‌است که هدف اصلی آن ارائه اکشن اضافی برای طرفداران این ژانر است، که اکثر آنها احتمالاً از تماشای چند باره فیلم‌های مایکل مان، جان ویک، رامبو و یا امثال فراری و کماندو در طول قرنطینه خانگی خسته شده اند. علاوه بر این همسورث مرد مناسبی برای نقش اصلی فیلم بوده است. چشمان آبی تیز و برافروخته او توجه ما را جلب می‌کند، حتی اگر سرعت و زمان کافی برای رابطه و پیشرفت شخصیتی او در فیلم کم باشد. همسورث با جدیت متعهد به انجام مأموریت خود است و هیچ نقشه یا آدم بدی نمی‌تواند او را از چکیدن ماشه باز دارد. در واقع این اکشن نسبتاً بی امان یاد آور آثار ماندگار سینمای اکشن چون یورش و جان ویک‌ها است، در حالی که خود کریس همسورث یک ماشین کشتار به سبک قدیمی‌و اولد اسکولِ شوارتزنگر، استالونه و نوریس است. خلاصه فیلم: تایلر ریک یک مزدور بی‌باک در بازار سیاه است. او که چیزی برای از دست دادن ندارد ماموریتی را بر عهده می‌گیرد تا پسری که بوسیله قاچاقچیان ربوده شده را نجات دهد اما در مخمصه‌ای مرگبار و بدون بازگشت گرفتار می‌شود…

تولد فیلم مرگ

نقد فیلم: تکذیب کردن نقش مستقیم برادران روسو در تولید این فیلم کار خطایی است. این امر به ویژه در طراحی اکشن درون فیلم صادق است، مخصوصاً این که تیم بدلکاری آنها در جهان مارول مستقیم وارد این پروژه شده است. در فیلم EXTRACTION، آنها همه نوآوری‌هایی را که با Marvel در آن پیشگام بوده اند به یک اکشن جمع و جور معاصر، و کثیف شهری آورده اند، آن هم با هماهنگ کننده بدلکاری آن آثار یعنی سم‌هارگراو در رأس فیلم. نتیجه این اقدام یک اکشن تند و سریع شده است که دیدن آن همه را چند ساعتی از درگیری ذهنی این روز‌ها یعنی COVID-19 دور می‌کند. قهرمان فیلم استخراج یعنی تایلر ریک با بازی کریس همسورث از نظر ظاهری نوعی نسخه رامبو (سیلوستر استالونه) یا کماندو (آرنولد شوارتزنگر) است که از انواع تسلیحات و ماشین آلات برای نابودی دشمنش و رسیدن به هدف نهایی خود استفاده می‌کند. همچنین طراحی اکشن‌ها به لطف سم‌هارگراو و دوربین شگفت انگیز نیوتون توماس سیگل، کمال گرا و عالی است. صحنه‌های اکشن چشمگیر و طولانی مدت مثل تعقیب و گریز در منطقه زاغه نشین و خیابان‌های داکا، واقعا عالی به تصویر کشیده شده است. درجه R فیلم نیز باعث شده سازندگان از هیچ گونه خشونت خون آلودی صرف نظر نکنند، و انواع برخورد‌های شنیع با کودکان و قتل عام‌های سنگین را در طول فیلم شاهد هستیم.

تولد فیلم مرگ

با این حال، مواردی در استخراج وجود دارد که آن را از تبدیل شدن به یک اکشن عالی و ماندگار بی نقص باز می‌دارد. بارز ترین ایراد فیلم، طرح بسیار ساده آن است. در واقع فیلمنامه چیزی جز دو سه خط بیشتر به نظر نمی‌رسد. البته گفته شده فیلمنامه بر اساس یک رمان گرافیکی به نام “Ciudad” نوشته شده است، اما همه اینها بهانه‌‌‌ای است برای پیوست بیشتر صحنه‌های اکشن به فیلم. اما فیلمنامه نویس سعی کرده کمی‌خود را پیرامون شخصیت تایلر راک ملودراماتیک نشان دهد، ولی اشکال اشک آور این است که فرصت کافی به همسورث برای این کار داده نشده است. هرچند مخاطبان امروزی به اندازه کافی پیشرفته هستند که آسیب شخصیت تایلر در گذشته را درک کنند که در طول فیلم نیازی به گسترش آن نباشد، اما پایان دادن سازندگان به این نیمچه نکته در فیلمنامه اصلاً چیز جالبی نیست.

تولد فیلم مرگ

با وجود همه اینها، فیلم EXTRACTION (استخراج) حدود 90٪ اکشن است، بنابراین اگر درام کار نمی‌کند، جای تعجب و شوکه شدن نیست؛ چرا که هنوز هم چیزی جز اکشن در اولویت نیست. در واقع چیزی شبیه به استخراج وقتی اتفاق می‌افتد که تیم پشت فیلمهای Marvel با تجربه بهترین سکانس‌های مبارزه‌‌‌ای ابرقهرمانانه، سراغ یک اکشن درجه بندی R می‌روند. بدیهی است که این فیلم کارگردانِ "استخراج" یعنی سم‌هارگراو با امثال اکشن ساز‌های معاصرش یعنی چاد استالسکی و گرث ایوانز مقایسه می‌شود؛ با این حال، اولین فیلم او ثابت می‌کند‌هارگراو هم هوادار خوبی است، و هم یک همکار با مهارت مشابه آن دو است. یکی از نکات جالب دیگر این فیلم شخصیت ساجو با بازی خوب راندیپ هودا است. نیروی ویژه آموزش دیده‌‌‌ای که یک تهدید جسمی‌باورنکردنی برای همسورث محسوب می‌شود و مبارزات آنها با هم، صورت برجسته‌‌‌ای در فیلم دارد. شاید او قوس شخصیتی قوی نداشته باشد، اما به عنوان یک مرد خانوادگی نشان داده می‌شود که در یک موقعیت غیرممکن قرار می‌گیرد و البته او بیشتر از این که یک شخصیت ثانویه باشد، بیشتر شبیه به یک آنتاگونیست تمام عیار است.

تولد فیلم مرگ

فیلمی‌مانند Extraction همیشه در Netflix هم خوب پیش می‌رود و هم خوب دیده می‌شود. تولید و نمایش یک چنین اکشن بزرگ و بلاکباستر گونه‌‌‌ای آن هم با ستاره ویژه‌‌‌ای چون کریس همسورث، تنها یک سال پس از نمایش انتقامجویان پایان بازی، تنها از کمپانی چون نتفلیکس بر می‌آید. در زمانی که عدم وجود فیلم در سینما‌ها، التماس هر کسی را برای تماشای چیز جدید و هیجان انگیز به وجود آورده است، استخراج دقیقاً برای موفقیت تنظیم شده است. احتمالاً مردم به سمت آن جذب می‌شوند و احتمالاً این فیلم یکی از پر مراجعه ترین فیلم‌های اورجینال نتفلیکس تاکنون خواهد بود. اما همانطور که گفتم، چنین داستان ساده‌‌‌ای در استخراج سالها است که در فیلم و سریال‌ها وجود داشته، بنابراین این فیلم در بخش داستانی هیچ چیز جدیدی را برای بیننده به ارمغان نمی‌آورد. از قانع کننده بودن یک فیلم و شخصیت‌هایش، تا به سرانجام رسیدن درست آنها کیلومتر‌ها فاصله است؛ و استخراج تنها راه کوتاه قانع کننده بودن را انتخاب کرده است. در مورد شخصیت تایلر ریک که یک مزدور است می‌شد، ما شاهد یک مرد با خصوصیات یک ضدقهرمان پیچیده باشیم، که البته این اتفاق در فیلم رُخ نداده است. در واقع تایلر یک شخصیت نازک است که در یک داستان حتی نازک تر هم قرار گرفته، و این یک چیز را ثابت می‌کند، و آن عدم توانایی جو روسو در فیلمنامه نویسی است، هر چند او کارگردان خوبی است.

تولد فیلم مرگ

اگرچه استخراج با تمام ایرادات خود، چیز کاملی نیست. اما با وجود برخی لحظات مهیج و اکشن‌های ناب درست اجرا شده در کنار برخی بازی‌های خوب، می‌توان این فیلم را قابل قبول دانست. و من تعجب نخواهم کرد اگر این یکی از بزرگترین فیلم‌های نتفلیکس از زمان شروع به کار آن شود. استخراج یک اکشن کله خراب سفت و سخت است که دیدن شبیه به آن همیشه اتفاق نمی‌افتد. بنابراین هرچند ممکن است ناقص باشد، اما این فیلم هنوز هم دیدنی است.

تولد فیلم مرگ

تولد فیلم مرگ

بازدید : 1720
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 2:38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تولد فیلم مرگ

تعریف ساده فیلم: یک اثر خانوادگی تاریک یا کمدی تاریک و دلپذیر درباره خانواده‌‌‌ای که شما انتخاب می‌کنید. در واقع این فیلم به شما امکان می‌دهد از خانواده خود قدردانی کنید و با وجود نقص آنها کامل شوید. این روزها خانواده‌ها عملا در حال التماس برای سرگرمی‌های جدید هستند، به همین دلیل وقتی نتفلیکس فیلم خانوادگی جدیدی نمایش داده است، باید فوراً آن را تماشا کنیم! شاید ویلوبی‌ها (The Willoughbys) همان چیزی نبود که خیلی از ما انتظار داشتیم، اما مطمئناً آن را دوست خواهیم داشت! چرا که این فیلم روی برخی از موارد واقعی و دشوار زندگی خانواده تمرکز دارد. با این که والدین این فیلم به معنای واقعی کلمه از فرزندان خود متنفر هستند. و حتی شاید نمی‌توان آنها را تحمل کرد و تماشای آن سخت است، به خصوص هنگام نشستن با فرزندان خردسال خود - با این حال، خود داستان بسیار سرگرم کننده است. با کمال تعجب ویلوبی‌ها یک درس می‌آموزد! چرا که The Willoughbys فیلمی‌در مورد والدین است که فرزندان خود را تحقیر می‌کنند. خانواده ممکن است همیشه زیست شناختی نباشد. خانواده افرادی هستند که به شما اهمیت می‌دهند. مهم نیست مدل نمایش نکته آموزشی تاریک است - گاهی باید برای یک نکته آموزنده فضا را تاریک کرد زیرا من این درس را دوست دارم. دیدن فیلمی‌که والدین آدمهای وحشتناکی هستند، تقریباً طراوت آور بود. زیرا در جهان افرادی مانند این هم وجود دارند. بعضی اوقات شما نمی‌توانید ضعف افراد را برطرف کنید. غالباً فیلم‌ها این امید کاذب را به کودکان می‌دهند که هر کسی قابل تغییر است. اما ویلوبی‌ها (The Willoughbys) این طور نیست. این فیلم بدون اینکه خیلی جدی باشد واقعی است. زیرا طنز، سرگرمی‌و ماجراجویی را با کمی‌از قسمت تاریک دنیای واقعی مخلوط می‌کند.

تولد فیلم مرگ

بررسی فیلم: شاید عجیب به نظر برسد که چیزی چنین رنگارنگ و پر جنب و جوش را در پالت تصویری خود یک کمدی تاریک بنامیم، اما ویلوبی‌ها واقعاً یک کمدی سیاه درست است. در حالی که فیلم انیمیشنی جدید Netflix ممکن است از تصاویر بصری گروتسکِ عجیب و طنزی پیچیده مانند Fargo یا In Bruges برخوردار نباشد، اما در اینجا یک حواشی خاص وجود دارد که اصلاً از چیزی مانند ویلوبی‌های بازیگوش، انتظار نمی‌رود. در واقع سیاهی در دل این انیمیشن بیشتر از هر کار کودکی در این روزها، به این بخش سنی کمک می‌کند. این انیمیشن بر اساس یک کتاب کودک به نام ویلوبی‌ها نوشته لوئیس لوری تولید شده است، که ماجراهای خانواده ویلوبی را دنبال می‌کند. این خانواده به دور از رویای آمریکایی شاد، یک خانواده واحد و خوشحال یا منسجم نیستند. مادر و پدر خانواده که کاملاً دچار یک وسواس هستند، چهار کودک خود را به طور اتفاقی به وجود می‌آورند و اینجاست که هیچ برنامه‌‌‌ای برای ارائه هیچ عشق و محبتی به آنها وجود ندارد. بنابراین شاهد هستیم که بسیاری از فیلم‌های خانوادگی روی استحکام و پیوندی ناگسستنی متمرکز شده اند که فقط خانواده می‌تواند آنها را به اشتراک بگذارد، حتی اگر آن خانواده یک امر غیر متعارف باشد. برای مثال فیلم به پیش کمپانی پیکسار، که امسال منتشر شد، نمونه‌‌‌ای عالی از این دسته آثار است، که نشان می‌دهد عشق بین برادران می‌تواند به همان اندازه عشق به والدین اهمیت داشته باشد.

تولد فیلم مرگ

اما انیمیشن ویلوبی‌ها (The Willoughbys) در راستای این نوع مفهوم چند قدم بیشتر برداشته و محتوای سنتی خانواده را کاملاً به چالش کشیده است. این فیلم در مورد خانواده‌‌‌ای است که شما در شرایط نامناسب انتخاب می‌کنید و اینکه چگونه این خانواده می‌تواند حتی از خانواده‌‌‌ای که در آن به دنیا آمده اید مهمتر باشد. نقطه تاریک جالب این انیمیشن، جایی است که این بچه‌ها توطئه‌‌‌ای را برای قتل والدین واقعی خود ایجاد می‌کنند، زیرا آنها معتقدند که با مرگ آنها وضعیت بهتری دارند(وضع نالان فرهنگ غربی). این یک فرض دیوانه وار برای فیلمی‌است که یک گربه راوی ماجراهای آن است. این انیمیشن با سبک بصری جالبش یک اثر واقعاً سرگرم کننده در مدلِ کلاسیک‌های دیزنی است که در آنها درگذشت یا از بین رفتن خانواده و یتیم شدن فرزندان دلیلی برای جایگزینِ وحشتناکی جهت بزرگ کردن یتیم‌ها بود. اگر تا به حال یک اقتباس عالی در مورد زیبایی فرزندخواندگی و خدمات عمومی‌به آن وجود داشته باشد، این اثر همان است. ویلابی‌ها ارزش عشق را به عنوان یک انتخاب عمدی و نه فقط یک احساس خنده دار درک می‌کنند.

تولد فیلم مرگ

این انیمیشن در اوج سادگی تصویر سازی‌های رنگارنگ خود، مانند یک فیلم بسیار احساسی خوب نیز عمل می‌کند. لحظاتی خاص در کار وجود دارد، که درد شخصیت‌های این انیمیشن نیز باعث خنده در بیننده می‌شود. فشار و کشش ایدئولوژی‌ها بین دو شخصیت تیم و جین باعث می‌شود چند مورد خنده خوب (دامن زده شده توسط اجراهای عالی از فورت و کارا) برای بیننده شکل بگیرد، و همچنین دوقلو‌های بارنبی یک شورش مطلق هستند و هر بار که روی پرده ظاهر می‌شوند بیننده را شاد می‌کنند. اما با همه این اوصاف این راوی فیلم است (یک گربه آبی رنگ که توسط ریکی گرویس به خوبی اجرا شده) که ویلوبی‌ها را به یک کمدی تاریک عالی تبدیل می‌کند. شاید این انیمیشن بهترین استفاده از گرویس، از زمان سریال Office باشد. کارگردان کریس پرن و تیمش یک کار خارق العاده را در این اثر انجام داده اند، در واقع آنها یک پوچی تاریک و سیاه را در این فیلم با یک نمایش تصویری که هرگز احساس تاریکی را القا نمی‌کند، متعادل و ترکیب کرده اند. این انیمیشن به خودی خود خیره کننده است، و سبک بصری و فرم آن در جایی بین آثار کمپانی لایکا و من نفرت انگیز قرار می‌گیرد، و در کنار طرح به ظاهر بی پایان آن، رنگ و بافت عرضه شده در کالبد هنری آن نیز بسیار زیبا عمل می‌کند. خلاقیت در اجرای این انیمیشن فوران کرده است، و تمام منظره‌های آن انگار مستقیماً از تخیل یک کودک بیرون ریخته شده است.

تولد فیلم مرگ

در مجموع ویلوبی‌ها یک اتفاق جالب در صنعت انیمیشن است. این خنده دار ترین فیلم خانوادگی که تا به حال دیده اید نیست، و همچنین این اثر غم انگیزترین یا عمیق ترین کاری هم نیست که دیده اید، ولی صادقانه، دلسوز و دلپذیر ویلوبی‌ها از ابتدا تا انتها تاریک است، یک ماجراجویی طراوت آور در زمانی که به شدت چنین چیزی مورد نیاز شماست.

تولد فیلم مرگ

بازدید : 815
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 2:38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تولد فیلم مرگ

تعریف ساده فیلم: در اقتباس جدید از داستان کلاسیک محبوب و نمادین در سراسر جهان یعنی ماجراهای پینوکیو از نویسندهٔ ایتالیایی، کارلو کلودی، فیلمساز ماتئو گارونه به ریشه‌های معتبر داستان پینوکیو باز می‌گردد. گارونه با این فیلم لایو اکشن پیشگامانه که در مکان‌های خیره کننده ایتالیایی فیلمبرداری شده است، دنیای فانتزی غنی از رمز و راز و شگفتی را خلق می‌کند، که پر از لحظات درخشان، خنده دار و قابل لمس است.

تولد فیلم مرگ

معرفی فیلم: آیا پینوکیو یک فیلم کودک است؟ بله، شاید. این پاسخ تردیدآمیز به سوالی است که بسیاری از اشخاص پیش از ملاقات معمول خود با چنین فیلم‌هایی از خود می‌پرسند. اما چرا پاسخم تردید آمیز است؟ چون سابقه فیلم ساز پشت این اثر با روحیات این داستان هم خوانی خاصی ندارد. کارگردانی که بارها از داستان‌های جنایی برای تولید آثارش الهام گرفته و با شخصیت‌های تاریک سرو کار داشته آیا می‌تواند پینوکیو را برای ما تصویر سازی کند؟ باید چه انتظاری از او داشته باشیم؟ کارگردانی که موفقیت‌های بین المللی را با نمایش دنیای تجارت و جنایت کسب کرده است حالا یک فانتزی کلاسیک را سوژه قرار داده است. او سابقه داستان پردازی فانتزی پارانویایی را داشته است؛ اما پینوکیو داستان ساده‌‌‌ای نیست - پینوکیو، بیش از همه، فیلمی‌ماتئو گارونه‌‌‌ای است، اما مانند قصه قصه‌ها دیگر فیلم فانتزی او نیست. در عوض، این یک تفسیر فلسفی درست از کلاسیک ادبیات کودکان ایتالیایی در اواخر صده 1800 است. کارگردان روح داستان کارلو کلودی را حفظ کرده است و این نکته بارز کار او در این فیلم است. به طور واضح گارونه تحت تأثیر تمایلات داستان پردازی فانتزی امروزی که حاکم بر‌هالیوود می‌باشد نیست. او بدون اینکه به نمونه‌های دیگر تولید شده از داستان پینوکیو نگاه کند، از فن آوری‌های موجود امروز بهترین استفاده را می‌کند. در حقیقت بیش هر چیز دیگر، فیلم پینوکیو گارونه با این ساختار خاصش برای آینده این داستان چالش ایجاد می‌کند. چرا که دیزنی در حال آماده سازی بازسازی فیلم انیمیشن مشهور خود از سال 1940 است، آن هم با یک نسخه اکشن زنده به کارگردانی رابرت زمکیس، در حالی که گیلرمو دل تورو نیز در حال کار روی نسخه استاپ موشن خود است، که توسط نتفلیکس در حال گسترش است.

تولد فیلم مرگ

از اولین سکانس فیلم، گارونه ما را به دنیای روستایی ویران شده از قحطی فرو می‌برد، و فیلمبرداری Nicolaj Brüel، که قبلاً با گارونه روی Dogman کار کرده بود، کمک می‌کند تا این دنیای باستانی، بین واقعیت و زندگی به وجود بیاید. در این لحظات تخیل هم در فیلم، با طیف وسیعی از رنگهای گرم و قهوه‌‌‌ای جریان دارد. همه چیز فیلم طعم واقعی دارند - حتی سرزمین اسباب بازی‌ها به جای رنگ‌های یک پارک مدرن، رنگ یک خانه روستایی را در خود جای داده است. روبرتو بنینی که در سال 2002 در فیلم پینوکیو ساخته خودش نقش آدمک چوبی را بازی کرده بود، بلافاصله در نقش پدر ژپتو در این فیلم تسلط کاملی پیدا می‌کند و بیننده را محو دیدن خود می‌کند. "من فکر کرده ام که خودم یک عروسک چوبی زیبا بسازم: اما یک عروسک شگفت انگیز، رقاص و پر تحرک، که از حصار‌ها و حلقه‌ها پرش می‌کند. با آن عروسک، من می‌خواهم به جهان گشت و گذار کنم. " این اظهار نیت ژپتو در واقع رویایی همان کارگردان است که از یک ماده اولیه مانند چوب (زندگی می‌سازد) به دنبال تولید سینمای شگفت انگیز است. لازم است از بازیگر جوان فدریکو ایلاپی که در پشت گریم هنرمندانه استاد مارک کولیر (هری پاتر) پنهان شده است، نیز نام ببریم چرا که او نیز کاری دشوار را عالی اجرا کرده است.

تولد فیلم مرگ

نقد و بررسی فیلم: تفسیری فانتزی و اجتماعی در یک پینوکیو برای همه سنین! پینوکیو جدید Matteo Garrone یکی از بلند پروازانه ترین اقتباس‌های سینمایی تا به امروز از کلاسیک محبوب کارلو کلودی است، که احساسات واقعی را برای بیننده به ارمغان می‌آورد. اگر چه فیلم پینوکیو به هیچ وجه به اندازه فیلم داستان داستان‌ها دیگر فانتزی گارونه تاریک، ترسناک و سادیسمی‌نیست، اما کماکان این اثر نیز هنوز نسخه‌‌‌ای بدون سانسور از کتاب کودکانه کلودی در قرن نوزدهم به بیننده ارائه می‌کند. یکی از خصوصیات نادر و بارز فیلم این است که می‌تواند گروه‌های سنی مختلط را به خود جلب کند. همان طور گفته شد این فیلم گارونه یک اقتباس کاملاً برجسته است. شاید می‌توانم بگویم این اثر برجسته ترین فیلمی‌است که توانسته با یک خیال پردازی رویایی بر مبنای یک کتاب، به یک موقعیت اجتماعی واقع بینانه بپردازد. گارونه توانسته در فیلمش جمعیت فقیر و گرسنه روستایی قرن نوزدهم ایتالیا را با خیال پردازی رویایی کتاب منبع اقتباسش عجین کند. داستان کتاب کلودی یک قصه عجیب از دگرگونی است، حیواناتی که نقش انسان‌ها را دارند و انسان‌هایی که در کالبد حیوانات در حال شکل گیری هستند. در کتاب و فیلم این ایده که یک عروسک چوبی آرزوی تبدیل شدن به یک پسر واقعی انسانی را دارد، با یک شکاف ملایم از وحشت و همچنین ترحم‌هایی که حالت داستان را همیشه سبز نگاه می‌دارد، روایت می‌شود.

تولد فیلم مرگ

موجودات هیولایی پراکنده در فیلم که ساخته دست استادانه مارک کولیر هستند، ممکن است از تعجب و شگفتی خنده‌‌‌ای را بر لب بیننده بنشانند، اما با این وجود آنها هیولا هستند. اول تر از همه آنها، البته خود پینوکیو است. در زیر صورت سفت و سخت چوبی عروسک، چشمهای درخشان و دهان متحرک ایلاپی 8 ساله وجود دارد که در حالت واسطه‌‌‌ای خود از یک جسم نیمه انسانی و نیمه بی جان بسیار باورپذیر است. اما در دنیایی مملو از حلزون‌های مادربزرگ گونه غول پیکر (ماریا پیا تیمو)، قاضی‌های گوریل گونه (Teco Celio) و جیرجیرک‌های سخنگو (داویدِ ماروتا)، یک عروسک خیمه شب بازی چوبی سخنگو چیز بزرگی نیست. داستان فیلم از جایی شروع می‌شود که ژپتو تصمیم به درست کردن یک عروسک چوبی زیبا می‌کند. او روی یک تنه چوب کار می‌کند که قبلاً از خود خواص تحریک آمیز و عجیب و غریب را نشان داده است و به زودی شکل یک پسر انسان را می‌گیرد. روبرتو بنینی در نقش ژپتو با عمق عاطفی غیر منتطره‌‌‌ای بازی می‌کند، که من را یاد فداکاری پدرانه او در نقش برنده اسکارش در فیلم "زندگی زیباست" انداخت. هنگامی‌که خلق پینوکیو کامل می‌شود، وی با خوشحالی پینوکیو را پسر خود اعلام می‌کند و او لباس‌های خود را می‌فروشد تا برای او یک کتاب الفبا مدرسه بخرد تا بتواند یاد بگیرد و بخواند و بنویسد. اما این شروع سفری است که در آن پینوکیو ناسپاس و نافرمان برای جلوگیری از رفتن به مدرسه هر کاری را انجام می‌دهد. در فیلمنامه گارونه و ماسیمو سِچرنی، ماجراهای اپیزودیک، متصل به هم پیش می‌رود، و این در راستای روح آزاد و عصیانگر پینوکیو است که با اکراه در جهت عدم حضور در مدرسه او می‌چرخد.

تولد فیلم مرگ

نگرش گارونه به نسبت دیگر اقتباس‌های پینوکیو از جمله نسخه خود روبرتو بنینی که احساسات متفاوتی نسبت به آزادی کودکان داشت، غم انگیزتر و حتی واقع بینانه تر است. نمونه آن صحنه‌های سوختن پاهای پینوکیو و به دار آویختن او توسط روباه و گربه نره است. با گذشت بیش از دو ساعت، فیلم احساس کمی‌طولانی بودن به بیننده القا می‌کند، به خصوص در صحنه‌های اولیه وقتی با ژپتو و مردم شهر آشنا می‌شویم. اما از طرفی دیگر پایان فیلم، یک جادوی ناب است. چرا که در یک سفر نسبتاً طولانی پینوکیو ارزش قربانی کردن خود برای کسانی که دوست دارد را آموخته است. دقیقاً همانگونه که پدرش ژپتو این کار را برای او انجام می‌دهد، و پاداشش را در پایان فیلم احساس می‌کند. در اکثر لحظات مخلوط کردن زمینه‌های طلایی گندم توسکایی با باغ‌های زیتون جنوب پولیا در ایتالیا، توسط فیلمبردار Nicolai Bruel عالی است. و همچنین انتخاب لوکیشن‌های روستایی فقیر مدیترانه‌‌‌ای در جوار دریا، بیننده را به یاد اوضاع سخت و دشوار زندگی مردم می‌اندازد. در واقع پینوکیو یک عاشقانه به سبک گارونه است، آن هم با پس زمینه‌های مهتابی و موسیقی متن دل انگیز و خیال انگیز داریو ماریانلی.

تولد فیلم مرگ

تولد فیلم مرگ

تولد فیلم مرگ

تولد فیلم مرگ

تولد فیلم مرگ

تولد فیلم مرگ

تولد فیلم مرگ

تولد فیلم مرگ

تولد فیلم مرگ

تولد فیلم مرگ

تولد فیلم مرگ

بازدید : 697
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 19:02
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تولد فیلم مرگ

از حماسه‌های جنگی و فیلم‌های فاجعه‌‌‌ای گرفته تا داستان‌های بقای شخصی ، هیولاهای وحشتناک و حتی برخی فعالیت‌های ماوراء الطبیعه ، من قصد دارم 10 فیلم را با داستان‌های وحشتناک در دریا معرفی کنم. شاید نمادین ترین و به یادماندنی ترین سفر دریاییِ پر از تنش در سینما فیلم آرواره‌های استیون اسپیلبرگ باشد ، اما در تاریخ سینما آثار بسیار خوب دیگری نیز بوده اند که شاید شرور اصلی آن قبل از موجودات ترسناکش دریا بوده باشد.

تولد فیلم مرگ

۱۰-فیلم Deep Rising محصول ۱۹۹۸: راجر ابرت از این فیلم متنفر بود و آن را "یک کلون بیگانه با نقاشی یک تازه کار" خواند. اما، آیا واقعا این اثر یک افتضاح است؟! به نظر من خیر. قهرمان این فیلم با نام تریت ویلیامز یک منتخب است که باید دسته‌‌‌ای مزدور سارق به شدت مسلح را به درون دریا ببرد. دریایی که در آن همه افراد باید برای حفظ زندگی خود بر روی اقیانوس با موجودی بیگانه و دریای دارای آشوب مبارزه کنند. اگر فیلم مه را دوست داشته اید ، پس حتما از دیدن Deep Rising نیز سرگرم خواهید شد. این فیلم اولین ساخته استفان سامرز است که حتماً نام او را با مجموعه فیلم مومیایی می‌شناسید. این اثر بسیار سریع و دارای تک لاین‌های وحشتناک سرگرم کننده چون آثار هیولایی کلیشه‌‌‌ای است.

تولد فیلم مرگ

۹-فیلم Below محصول ۲۰۰۲: ارواح در زیر دریایی ، آیا این یک موضوع جالب نیست؟ تریلر ماوراء طبیعی دیوید تویی در سال ۲۰۰۲ ، پیرامون یک خدمه زیر دریایی ایالات متحده آمریکاست که در هنگام گشت زنی در اقیانوس اطلس شمالی در طول جنگ جهانی دوم دچار ماجراهای عجیبی می‌شوند. ماجراهای هیجانی فیلم بعد از نجات بازماندگان یک کشتی بیمارستانی بریتانیایی در یک شب شروع می‌شود. چنین فیلمهایی همه را یاد فعالیت‌های عجیب آلمان‌های نازی می‌اندازد ، اما من در مورد اتهامات آلمان حرف نمی‌زنم. در مجموع این فیلم با افزایش فعالیت‌های ماوراء طبیعی ، به سمت آشکار شدن موضوع فیلم پیش می‌رود.

تولد فیلم مرگ

۸- فیلم All Is Lost محصول ۲۰۱۳: فیلم‌های بسیار زیادی وجود دارند که سفرهای وحشتناک در دریا را نشان می‌دهند اما بیشتر آنها دارای بازیگران بزرگ ، در هسته مرکزی خودشان نیستند. در اینجا ، فقط یک مرد وجود دارد - آن هم با بازی رابرت ردفورد در یکی از بهترین اجراهای خود - آن هم به تنهایی در اقیانوس آرام. فیلم داستان بازمانده تنهایی است که با امید و ناامیدی و بدون گفتن کلمات سعی می‌کند خود را از این تلاطم نجات دهد. در واقع برای توصیف این فیلم باید گفت: یک گوهر مینیمالیستی در اقیانوس.

تولد فیلم مرگ

۷- فیلم The Perfect Storm محصول ۲۰۰۰: ولفگانگ پیترسن استاد نمایش داستانهای دراماتیک درباره حوادث دریایی است ، و این را می‌شود در کارنامه کاری او مشاهده کرد. بنابراین جای تعجب نیست که نسخه اقتباسی بزرگ او از کتاب سباستین جانجر در این لیست وجود دارد. این فیلم داستان واقعی از ناپدید شدن کشتی‌های ماهیگیری آندره گیل در جریان "طوفان بزرگ" سال 1991 را می‌گوید. به قول راجرت ایبرت این فیلم نمونه خوب نمایش احساسات محض و خالص است. این فیلم شخصیت‌های پیچیده و درگیر کننده ندارد ، بلکه به جای آن یک طوفان دریایی درگیر کننده دارد.

تولد فیلم مرگ

۶- فیلم The Poseidon Adventure محصول ۱۹۷۲: یک فیلم کلاسیک فاجعه‌‌‌ای با نام‌های بزرگ در تیم بازیگران که عمدتاً در زمان نمایش فیلم ستاره‌های بزرگی هم بوده اند. فیلم ماجراجویی رونالد نیم داستان کشتی مسافربری اقیانوس پیمای پوزایدون را روایت می‌کند که دچار حادثه می‌شود. موجی بسیار بزرگ به کشتی برخورد می‌کند و آن را واژگون می‌کند. این حادثه هنگامی‌رخ می‌دهد که سرنشینان کشتی در سالنی بزرگ، در حال برگزاری جشن آغاز سال نو هستند. عده‌‌‌ای از آنها در همان شروع حادثه می‌میرند و در حالیکه یک سر کشتی در آب فرورفته و سوی دیگر آن نیز به تدریج در حال فرورفتن در آب است، جدال مرگ و زندگی برای معدود بازماندگان حادثه آغاز می‌شود. ماجرای پوزیدون دومین فیلم پرفروش سال ۱۹۷۲ پس از فیلم پدرخوانده بود.

تولد فیلم مرگ

۵- فیلم Dead Calm محصول ۱۹۸۹: فیلمی‌جذاب و دارای هیجان‌های بسیار حیرت انگیز که شاید خیلی‌ها آن را نشناسند ، و ندانند که نیکول کیدمن و بیلی زین جوان هر دو برای اولین بار استعداد خود را در این فیلم فیلیپ نویس به معرض نمایش گذاشتند. فیلم دربارهٔ یک زوج استرالیایی با بازی سام نیل و نیکل کیدمن است که بعدِ از دست دادن نوزادشان به مسافرت دریایی می‌روند. در بین راه به جوانی مرموز با بازی بیلی زین که بازمانده یک کشتی غرق شده‌است پناه می‌دهند ، و اینجا شروع یک ماجرای پر از آدرنالین است. این قصه رمز آلود دارای پیچ و تاب‌های خوشمزه‌‌‌ای است که پرده از واقعیتی ترسناک در غروب آفتاب‌های زیبای اقیانوس برمی‌دارد.

تولد فیلم مرگ

۴- فیلم The Abyss محصول ۱۹۸۹: ورطه یا پرتگاه که قهرمان آن باد بریگمن با بازی اد هریس است ، فیلمی‌است که در ظاهر بشریت را از بیگانه اقیانوسی نجات می‌دهد. در پی غرق شدن یک زیردریایی اتمی‌متعلق به کشور آمریکا در دریای کارائیب، تیم جستجو و بازیابی نیروی دریایی آمریکا همراه با خدمهٔ یک سکوی نفتی، در رقابتی در برابر کشتی‌های روسی سعی در یافتن و بازیابی زیردریایی غرق شده دارند. اما در اعماق دریا آنها به چیزی غیرمنتظره برخورد می‌کنند. تنش در اعماق اقیانوس آن هم با کارگردانی روان جیمز کامرون یکی از بهترین فیلمهای این لیست را شکل داده است. لازم به ذکر است فیلم به نسبت سال تولیدش در بخش جلوه‌های ویژه بسیار چشمگیر است. شاید فیلم از جوانب مختلفی احمقانه و بی جواب باقی بماند ، اما برای دیدن چنین اتفاقاتی در اعماق اقیانوس همیشه این میزان انرژی صرف نمی‌شود.

تولد فیلم مرگ

۳- فیلم U-571 محصول ۲۰۰۰: چیزی در مورد فیلم‌های زیر دریایی محور وجود دارد که آنها را به زمینه‌‌‌ای جذاب برای یک سفر وحشتناک در دریا تبدیل می‌کند. البته غالباً این آثار با سبک ترس از فضای محدود مواجه هستند ، که برای این آثار اجتناب ناپذیر است. فیلم U-571 ، ضمن ارائه نکات مورد نیاز آثار جنگی با دقت واقعی خود ، اما تجربه‌ای احمقانه از جنگ در دریا را به همراه دارد که نکته جالب ماجراست. موضوع این فیلم ضدفاشیستی ، زیردریایی یو-۵۷۱ متعلق به آلمان نازی در جنگ جهانی دوم است. از نکات مثبت این فیلم کارگردانی درست و ویرایش خوب در خدمت ژانر فیلم است.

تولد فیلم مرگ

۲- فیلم Das Boot محصول ۱۹۸۱: کِشتی فیلمی‌۱۴۹ دقیقه‌ای به کارگردانی ولفگانگ پترسن با بازی یورگن پروشنو محصول کشور آلمان غربی است. فیلم Das Boot در ارائه واکنش‌های زندگی وحشت زده در یک قوطی فلزی بزرگ در زیر اعماق اقیانوس بسیار موثر است. به عنوان یک عاشق فیلم و سینما تماشای این فیلم را به دوست داران این صنعت و رسانه پیشنهاد می‌کنم. جناب پیترسون در این اثر کار تیمی‌، کلاستروفوبیا و خطر جنگ زیر آب را به تصرف خود درآورده است. او نمایش‌های قانع کننده‌‌‌ای از خدمه ، که بسیاری از آنها کاملاً جوان هستند ، ترسیم می‌کند. در واقع باید گفت هر آنچه در فیلم توصیف شده است معتبر است.

تولد فیلم مرگ

۱- فیلم Jaws محصول ۱۹۷۵: استیون اسپیلبرگ از طریق یک سری ری اکشن‌های کلوز آپ ما را با تهدید غیرقابل انکار فیلمش که همان کوسه است ، روبرو می‌کند. کوسه هیولایی که یک خطر آشکار برای جان مردم و اقتصاد جزیره آمیتی می‌باشد. دلایل بسیاری وجود دارد که باعث شده Jaws یا آرواره‌ها یکی از بزرگترین فیلمهایی باشد که تاکنون ساخته شده است - از یک بازیگر خوب گرفته تا شخصیت سازی و فضاسازی درست. بدون شک شخصیت برودی یکی از قهرمان‌های بی نظیر سینما است. همچنین فراموش نکنیم که تصویر این فیلم از دریا و خطراتش باعث شد خیلی‌ها فکر سفر به چنین جزایری را از ذهن خود دور کنند. این فیلم اولین فیلم مهم اسپیلبرگ محسوب می‌شود که برای او شهرت جهانی آورد و یک شبه او را معروف و پولدار کرد. بیشتر شهرت فیلم به خاطر سبک نو آورانهٔ و خاص خود در آن سال‌ها بود که بسیار در سطح جهانی دیده شد. این فیلم نه تنها پرفروش‌ترین فیلم سال شد و تا سال ۱۹۷۷ پرفروش‌ترین فیلم جهان بود بلکه اکنون با محاسبه نرخ تورم با فروشی معادل ۲/۰۲۷ دلار یکی از ده فیلم پرفروش تاریخ با محاسبه نرخ تورم است.

تولد فیلم مرگ

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 24
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 13
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 5
  • باردید دیروز : 28
  • بازدید کننده دیروز : 25
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 408
  • بازدید سال : 1211
  • بازدید کلی : 76656
  • کدهای اختصاصی