سریال جدید جهان ابرقهرمانی DC یک دلخوشی نسبتاً امیدوار کننده است. با این که اساساً با آثار ابرقهرمانی میانه خوبی ندارم، و جهان واقعی امروز شایسته چیزی مثل استارگرل هم نیست، اما آثار علمیتخیلی این چنینی به شدت مورد توجه عموم هستند. مدتها است که CW پای ابرقهرمانهای معمولی تر را به تلویزیون باز کرده است. از حدود هشت سال پیش با آمدن کماندار سبز پوش (Arrow)، این کانال در آوردن قهرمانان DC Comics به روشی کاملاً لذت بخش و عموماً دوستانه و خانوادگی به پرده تلویزیون ادامه داده است. البته از سال ۲۰۱۸ این دنیای ابرقهرمانی روی به نمایش آثاری جدید نیز کرد که شامل تایتانها و سریال عجیب دووم پاترول میشود. به طور خلاصه آنها هم اکنون چندین سریال با محوریت شخصیتهای ابرقهرمانی دارند که غالباً پر بیننده هستند. اما سریال جدید آنها استارگرل است که به تازگی اولین اپیزود آن پخش شد. چیزی که میتوان از شروع این سریال گفت این است که استارگرل به نظر پیشنهاد رنگارنگی برای طرفداران آثار ابرقهرمانی به نظر میرسد.
قطعاً شخصیت استارگرل در لیست تاپ و A کامیکهای DC نیست، اما حالا پس از پخش اولین قسمت سریالش میتواند مورد توجه قرار بگیرد. یکی از مزیتهای این شخصیت همین وضعیت کمتر شناخته شده اوست که این اجازه را به سازندگان داده تا یک اپیزود مقدمه نسبتاً جالب را برایش خلق کنند. در واقع شروع سریال یک نمایش از پشت پرده و چگونگی شکل گیری استارگرل است که جالب به نظر میآید. ما در این اپیزود شاهد دختری جوان به نام کورتنی ویتمور با بازی برک باسینگر هستیم که از تغییر محل زندگی اش ناراضی است و البته در گذشته خود و نبود پدرش نیز گیر کرده است. البته پیش از این شروع ما شاهد یک سکانس افتتاحیه اکشن هستیم، که در ده سال قبل از زمان حال سریال جریان دارد و ما را با انجمن عدالت آمریکا در عصر طلایی ابرقهرمانان روبرو میکند. این شروع نشان از چیز جالبی میدهد و همچنین نوع طراحی این سکانس خبر از خرج مقادیر بیشتری پول به نسبت دیگر سریالهای CW میدهد(امیدوارم این رویه ادامه داشته باشد).
فیلم جدید Scooby-Doo (اسکوبی دوو) در مجموع مسخره اما گاهی جالب است. فیلم انیمیشنی جدید اسکوبی دوو با عنوان اسکوب تعداد زیادی از شخصیتهای کلاسیک شرکتهانا - باربارا را به روز رسانی کرده است. خیلیها مثل من از کودکی یا نوجوانی با جمله معروف "اسکوبی دووبی دوو" آشنا شده ایم. بدون تردید یکی از کارتونهای کلاسیک شرکتهانا - باربارا همین اسکوبی دوو است. گواه این موضوع تولید بیش از بیست اثر تلوزیونی و دو فیلم سینماییهالیوودی از اسکوبی دوو میباشد. البته از آخرین حضور سینمایی اسکوبی بر پرده سینما 16 سال میگذرد - پس در نتیجه اعلام تولید یک انیمیشن سینمایی تحت عنوان اسکوب! بسیار هیجان انگیز بود. مانند فیلمهای زیادی از امسال، بحران COVID-19 امیدهای این اثر را نیز برای اکران در سینماها به باد داد. اما به نظر من اسکوب با این فضای مسخره و به شدت تلوزیونی کیفیت ساختاری و داستانی اش شانس آورده این گونه به نمایش عموم در آمده است.
هنر خود را تو کمد قایم کنیدهر از چند گاهی دوست داران فیلم و سینما به برخی از آثار با داستانهای عاشقانه کلاسیک مانند "رومئو و ژولیت"، "کازابلانکا" و البته فیلم "تایتانیک" ساخته جیمز کامرون رجوع میکنند. تا به امروز، مردم هنوز هم فیلم تایتانیک را به خاطر میآورند و شاید مثل من دوباره مرورش میکنند. اما سوال اینجاست که بعد از گذشت بیش از بیست سال از نمایش فیلم، آیا احساسات هنوز هم نسبت به آن مثبت است یا خیر؟! من بعد از تماشای دوباره فیلم از دوستانم و برخی از دوستانِ دوستانم پرسیدم که احساسشان در حال حاضر پیرامون فیلم بلاکباستر تایتانیک چیست؟! با کمال تعجب تعداد زیادی از آنها نظر موافقی درباره فیلم جیمز کامرون نداشتند که برنده ۱۱ جایزه اسکار شده است.
نقد و بررسی انیمیشن اسکوب (Scoob)عملکرد تامهاردی به عنوان آل کاپون در این فیلم بیشتر از آنکه به یاد ماندنی باشد، از یاد رفتنی است.
شایدم مردم حواسم نیستچرا باید فیلم هیولایی GRABBERS را دید؟ یک فیلم ژانری خوب، تمیز، سرگرم کننده و یک اثری که در سیستم امروزیهالیوود به ظاهر دست نیافتنی است. این فیلم چیزی است که در دهه هفتاد و هشتاد میلادی درهالیوود شبیه به آن زیاد بود، اما حالا در قرن ۲۱ آثار ابرقهرمانی و بلاکباسترهای اکشن عجیب و غریب جای آن را گرفته اند و هر از چند گاهی چنین آثاری در بریتانیا دیده میشوند؛ و فیلم هیولایی ایرلندی با نام GRABBERS نمونهای از آنها است. فیلم کمدی وحشت و هیولایی جان رایت، فیلمساز ایرلندی در یک جزیره کوچک جریان دارد که توسط بیگانگان خون خوار مورد تهاجم قرار گرفته است. این فیلم نمونه بارز یک اثر دوست داشتنی،تکنیکی و گیرا در ژانر وحشت هیولایی است. این اثر به شدت من را یاد آثار ادگار رایت انداخت، به ویژه تریلوژی خون و بستنی او.
نقد و بررسی فیلم کاپون (Capone)نظری کوتاه بر فیلم ماتریکس - The Matrix محصول سال ۱۹۹۹ میلادی: تا امروز رسمینظرم را پیرامون فیلم The Matrix (ماتریکس) جایی نگفته ام اما قصد دارم حالا چند جملهای پیرامون این اثر حرف بزنم. ماتریکس یک فانتزی کونگ فویی آینده گرایانه با انواعی از بدلکاریهای حرفهای است که ریوز را به عنوان نئو، یک هکر رایانهای که فکر میکند در قرن بیستم زندگی میکند دارد - اما در واقع این شخصیت یک پیاده نظام در بازی غول واقعیت مجازی است که توسط برنامه نویسان قرن بیست و دوم کنترل میشود. یکی از مشکلات من با ماتریکس مصنوعی بودن شخصیتها و حتی جهان به ظاهر فلسفی نمای آن است. پیرو کلیشههای نخ نما شده در چنین ژانرهایی - شرورهای شیک و بی ادله فیلم در باب شرارت که عینک آفتابی و لباسهای مردانه سرویس مخفیها را پوشیده اند-لبهای خود را با بیانی آراسته و بی روح جلوه میدهند و چیزی فراتر از این هم ندارند. اما در مقابل جبهه شرور گروهی از شورشیان آزادی خواه وجود دارند که معلوم نیست از چه اصولی پیروی میکنند. این فردگرایان در لباسهای چرمیسیاه و درخشان، ایده آل برای بازاریابی به عنوان یک عروسک باربی ماتریکسی هستند تا هدایت یک جنبش مردمی! نکته عجیب این است که مورفئوس - یک رهبر پارانوئیدی اما خیرخواه - نئو را به عنوان یک ناجی معرفی میکند - اما چرایی اش معلوم نیست. احتمالا چون استایل کیانو ریوز به یک پیشرو قهرمان شباهتهایی دارد. در فیلم میگویند که اگر او سرنوشت خود را بپذیرد (و کمد لباس و آموزش مناسب را بدست آورد)، میتواند بشریت را از استبداد ماتریس بی روح رها کند (چه خفن). در حقیقت ماتریکس فیلمیاست به سبک آثار فیلمسازان هنگ کنگی، که البته روح شاد آنها را با افسردگی حادی در بدنه شخصیتهای خود جایگزین کرده است. نهایت کار ماتریکس در بدلکاریهای جذاب و جلوههای ویژه جالب (به نسبت سال تولید) خلاصه میشود، در واقع انگار ما به عنوان بیننده شاهد یک کنسول رزمییا کونگ فویی هستیم که با جزئیات اکشنهای گران قیمتهالیوود ترکیب شده است. در همان سالهای اکران ماتریکس جان وو نیز فیلم اکشن و علمیتخیلی را تولید کرده بود، تحت عنوان تغییر چهره (Face/Off)، حتماً این فیلم را نیز تماشا کرده اید. به نظر من فیلمیچون ماتریکس از نظر جذابیت، شخصیت پردازی و حتی برخی از اکشنها حتی نزدیک به اثری چون تغییر چهره هم نمیشود. در ماتریکس بازیگران به لطف و کمک سیمهای نامرئی و البته کار جذاب دوربینها در قاب بندیها به آسمان پرواز میکنند و از گلولههای روانه شده به سمتشان جا خالی میدهند، و حتی از در و دیوار بالا میروند. همان امکاناتی که در ترمیناتور ۲ شرور فیلم را بارها بازسازی و دگرگون میکرد، و همان پیشرفتهای سینمایی که در روز استقلال کاخ سفید را از بین برد، در ماتریکس هم جمع شده اند، البته با این تفاوت که بدلکاری و مبارزات تن به تن نیز به اضافه شده، و هیچ چیز عجیبی و چشمگیر دیگری وجود ندارد. در این فیلم نهایت قصه گویی این گونه است که ریوز و فیشبورن میتوانند همه آنچه را که میخواهند با یک تلنگر یا بشکن زدن طراحی کنند. اما احتمالاً چشم مخاطبان به همین چیزها خیره میشود، ولی این زرق و برقها یا آن نخ پیچیده کلام فیشبورن در توصیف ماتریکس هیچ کدام دلیل قانع کننده برای خوب بودن این فیلم نیست. فکر میکنم پیامِ مثلاً اخلاقی ماتریکس این است که افرادی که وقت زیادی را صرف دیدن صفحه نمایش کامپیوتر میکنند و وقت کافی برای لذت بردن از فعالیتهای بدنی سالم مانند کونگ فو ندارند، احتمالاً مستعد ابتلا به شستشوی مغزی هستند. با این اوصاف دیگر نیاز نیست زمان زیادی را با اینترنت بگذرانیم، چرا که یه وقت دیدید ما نیز چون کیانو ریوز در ماتریکس با سرنخهایی روبرو شدیم که ما را با انفعال شبه بودایی نئو مواجه کرد. این نظر کوتاه من پیرامون فیلم ماتریکس ساخته برداران واچوفسکی بود، البته آنها امروز به خواهران واچوفسکی تبدیل شده اند و مشغول تولید ماتریکس چهار هستند.
چرا باید فیلم هیولایی GRABBERS را دید؟فیلمهای وحشت آبزی یک زیر ژانر آشنا است که در سالهای اخیر کمتر به آن پرداخته شده است، اما تب دریا ساخته Neasa Hardiman نشان میدهد که چرا باید هنوز از آنچه در زیر اقیانوسها نهفته است ترسید. این فیلم ضمن ارائه موجودات آبزی خطرناک، با داستانی نسبتا مطلوب که فرضیات شما را از ناشناخته به چالش میکشد، کلاسیکهایی مانند بیگانه و موجود را به شما یادآوری میکند. با توجه به وضعیت فعلی جهان، تماشای فیلمیمانند SEA FEVER که در آن کلمه "قرنطینه" به شدت وارد فیلمنامه میشود، بدون اینکه بخواهید به نبرد روزانه ما با COVID-19 بپردازید دشوار است. در حقیقت تب دریا یک اثر ریز بودجه نسبتاً خوب است که کارگردانی و فیلمبرداری روان و زیبایی دارد. همان طور که گفتم تب دریا؛ فیلمیعلمیتخیلی مهیج به کارگردانی نیساهاردیمن است. گروهی از ماهی گیران، با موجودی ناشناخته رو برو میشوند که جانشان را به خطر انداخته است…
زنان کامله (به روایت اهل تسنن)یکی از ترندها یا پُر تکرارترین بحثهای سینمایی چند روز اخیر و یا شاید حداقل یک ماه اخیر، پیرامون فیلم اسپانیایی پلتفرم یا به زبان اسپانیایی El Hoyo بوده است. فیلمیدر مورد، یک سکو یا به ظاهر یک زندان دیستوپیایی به کارگردانی گالدر گزتلو-ارووتیا. همان طور که گفتم فیلم در مکانی خاص و در بستر فضای دیستوپیایی روایت میشود. اما ابتدا بگویم اصلاً منظور از چنین فضایی چیست؟!. دیستوپیا یا ویران شهر یک جامعه یا سکونتگاه خیالی در داستانهای علمی–تخیلی است که در آن، ویژگیهای منفی، برتری و چیرگی کامل دارند و زندگی در آن دلخواهِ هیچ انسانی نیست. این جوامع معمولاً زمانی از یک جامعه را نشان میدهند که به نابودی و هرجومرج رسیدهاست. با این تعریف، یک «جامعهٔ پاد-آرمانی» نقطهٔ مقابل و وارونهٔ یک جامعهٔ آرمانی (آرمانشهر) است. آرمانشهرها جوامعی خیالی هستند که در آنها همهچیز مثبت و ایدئال است. ترسیم یک جامعهٔ پادآرمان و بدزمانه توسط نویسندگان آیندهگرا معمولاً بهمنظور هشدار به مردم در مورد ادامه یا افزایش چیرگی برخی معضلات اجتماعی صورت میگیرد.
یخچال ۵ فوت ایستکول TMB-835-80در تاریکی ناشناختههای ذهن ما کابوسهایی وجود دارد، که از سیاه ترین مناطق تخیل ما سرچشمه میگیرند. و در چنین نا امیدیهای غیر قابل تصوری است که وحشت بزرگترین قدرت خود را به دست میآورد. این ترسهای ناشناخته همیشه وسعت اقتدار خود را حفظ میکنند، زیرا هرچه سعی میکنیم آنچه را که در تاریکی آنها پنهان است درک کنیم، هرگز نمیتوانیم شکل آن هیولاها و شیاطین پنهان و چیزهایی را که در آن طرف تاریک هستند را درک کنیم. این ترسها به شکل عجیبی پنهان و نامحسوس هستند، هرچند حضور آنها احساس میشود؛ اما در ورطه یا پرتگاه وسیع و ناآشنایی وجود دارند. قدرت این نوع ترسها در پنهانی آنها نهفته است، چرا که آنها هرگز ظهور شاخصی نمیکنند. اما قدرت پنهان و وحشتناک آنها است که چون خوره به ذهن و جان ما میافتد. مثال ساده اش ترسیدن از سایه خودمان در کوچه تاریک و خلوتی است که خودمان عامل وحشت میشویم. و این خود همان تصورات ذهن خطرناک و وحشت زده ماست. در واقع این ایده که ترسهای خودمان مستعد ترین عامل وحشت ما هستند؛ به خودی خود چیز جالبی است. در این شرایط وقتی کوچهِ خالی تاریک است ما میترسیم، اما در همان محیط وجود نور، توهم ایمنی را به ما میدهد. اینجاست که میگویم واقعیات ناشناخته ذهن ما هم وحشتناک است و هم غیر قابل درک. اما فیلم موجود (The Thing) ساخته جان کارپنتر با مزه کردن ژانر وحشت و علمیتخیلی، در همان مکانهای سایه دار درون روان انسان ساکن میشود، و با واقعیات ترسناک آن بازی میکند.
آنالیز کوتاهی بر فیلم The Platformبه نظر میرسد، فیلمهای مربوط به فساد از هر نوع، کلاهبرداری و طرحهای منجر به سرقت برای تماشا بسیار سرگرم کننده است. آموزش بد یکی از این فیلمها است. اما متأسفانه، هنگامیکه فیلمسازان موارد واقعی این گونه را به تصویر میکشند، شاید خیلی سخت بر روی بیننده تاثیر میگذارند. البته این در مورد این اثر خیلی صدق نمیکند. این فیلم جدید HBO است که داستان فرانک تاسون و پم گلکین، دو عضو هیئت مدیره مدرسه را روایت میکند که در طی سالیان متمادی مبالغ هنگفتی را از مجموعه تحت نظر خود به خاطر منافع شخصی سرقت میکردند. بنابراین بدون حرف اضافی بیشتر، اجازه دهید درست وارد بررسی کوتاه آن شویم.
در رابطه با انحراف اخلاقی بعضی از نوجوان و نونهالان(خودارضایی و..) وبررسی ریشه ها-1تعداد صفحات : 2